من دلم تنگ که میشه

من دلم تنگ که میشه
بیشتر ساکت میشم
بیشتر فاصله میگیرم
بیشتر حرف نمیزنم
من دلم تنگ که میشه
بیشتر یجور برخورد میکنم که انگاری دلم حال و هواش عادیه
هر چی نسبت دلتنگیم بالاتر بره
به همون نسبت من هم کم رنگ تر میشم
من دلم که تنگ میشه
سرمو شلوغ میکنم
اینقدر شلوغ که هر کی بهم بگه بیا بریم بیرون، مهمونی، مسافرت
حجم کارامو بهانه کنم بگم نمیتونم
من دلم تنگ که میشه
خودمو گم و گور میکنم
میدونی چرا؟
چون فکر میکنم این بهترین کاره
یا تو هم از فاصله گرفتنم کلافه میشی و خودت میای سراغم
یا اصلا منو یادت میره و از همون نقطه تمرین نداشتنتو شروع میکنم
من دلم تنگ که میشه
بلد نیستم سرت بهانه بگیرم
بجای حل مساله، صورت مساله رو پاکش میکنم
میبینی دلتنگیم چقدر عواقب داره؟
اینارو گفتم تا نذاری هیچوقت کار به دلتنگیم برسه ...
دیدگاه ها (۴)

دنیای آدمی بودم امابه چشم هیچ راننده ای نیامده بودمبدون شماا...

تو بیا ...مست در آغوش من ودل خوش دار ...مستیَ ت با بغلتهر دو...

نمی دانملای کدام کتاب گذاشتمتتا مادرم پیدایت نکند!یا مبادا م...

از وقتی که رفته ایبا ابرهااشتباهم می گیرندبار ها شنیده امکه ...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط