تنها با تو پارت ۷
تنخا با تو وارت ۷
بعد از شام به سمت اتاقش رفت
لباساشو با یه تاپ و شلوار پارچه ای گشاد عدض کرد و رو تخت نشست
با به یاد اوردن چیزی از جا بلند شد و با لبخند به سمت چمدونش رفت
.
.
.
.
.
در حالی که موهای مشکیش رو کفی میکرد
به چهره کیوت هانا موقع غذا فکر میکرد
اون دختر مدام توی ذهنش بود و اون از این بابت خوشحال بود
.
.
.
.
(فکر کنم عاشقش شدم)
جمله رو نوشت و دفتر خاطراطشو بست و اونو دوباره داخل چمدونش گزاشت
بافت دکمه دار کرم رنگی به تن کرد و از اتاقش بیرون رفت
.
.
.
.
وسط حیاط ایستاده بود و یه ستاره ها نگاه میکرد
منبا ارامشش اسمون بود در هر ساعت از شبانه روز
=سرما میخوری!
بازم صداش.......... صدای ارامش بخشی داشت و این حس خوبی بهش میداد
ارم به طرف صدا برگشت و هانا رو در حالی که به بافتش چنگ زده بود تا شاید سرما کم تر به بدن ظریفش نفوز کنه دید
نگران به طرفش رفت و کت جرمش رو روی شونه هانا انداخت
هانا متعجب بهش نگاه کرد و تقریبا داد زد
= من دارم بت میگم ممکن سرما بخوری چون موهات خیسه بعد تو کتت ذو میندازی رو شونه من
احمقی؟؟؟؟
حتی اصبانیتش هم براش کیوت بود!
لبخند گرمی زد و گفت
+من خوبم!
=چی کار به خوب یا بدت دا....
حرفش با عسطه ای که جین کرد نصفه موند
=جیییغغغغغ سرما خوردیییی دیدی گفتم!!!
بکوبم تو دهنت که حرف گوش کنییی؟!؟!؟؟!؟
+بریم تو؟؟؟ فکر کنم گلوم درد میکنه!!
هانا نگران تر از قبل کت جین رو بهش داد تا بپوشه
بعد هم دستش رو گرفت و دنبال خودش کشید و به اتاقش برد
پارت بعدی امادست
لایکا ۵۰ تا بشه میزارم
بعد از شام به سمت اتاقش رفت
لباساشو با یه تاپ و شلوار پارچه ای گشاد عدض کرد و رو تخت نشست
با به یاد اوردن چیزی از جا بلند شد و با لبخند به سمت چمدونش رفت
.
.
.
.
.
در حالی که موهای مشکیش رو کفی میکرد
به چهره کیوت هانا موقع غذا فکر میکرد
اون دختر مدام توی ذهنش بود و اون از این بابت خوشحال بود
.
.
.
.
(فکر کنم عاشقش شدم)
جمله رو نوشت و دفتر خاطراطشو بست و اونو دوباره داخل چمدونش گزاشت
بافت دکمه دار کرم رنگی به تن کرد و از اتاقش بیرون رفت
.
.
.
.
وسط حیاط ایستاده بود و یه ستاره ها نگاه میکرد
منبا ارامشش اسمون بود در هر ساعت از شبانه روز
=سرما میخوری!
بازم صداش.......... صدای ارامش بخشی داشت و این حس خوبی بهش میداد
ارم به طرف صدا برگشت و هانا رو در حالی که به بافتش چنگ زده بود تا شاید سرما کم تر به بدن ظریفش نفوز کنه دید
نگران به طرفش رفت و کت جرمش رو روی شونه هانا انداخت
هانا متعجب بهش نگاه کرد و تقریبا داد زد
= من دارم بت میگم ممکن سرما بخوری چون موهات خیسه بعد تو کتت ذو میندازی رو شونه من
احمقی؟؟؟؟
حتی اصبانیتش هم براش کیوت بود!
لبخند گرمی زد و گفت
+من خوبم!
=چی کار به خوب یا بدت دا....
حرفش با عسطه ای که جین کرد نصفه موند
=جیییغغغغغ سرما خوردیییی دیدی گفتم!!!
بکوبم تو دهنت که حرف گوش کنییی؟!؟!؟؟!؟
+بریم تو؟؟؟ فکر کنم گلوم درد میکنه!!
هانا نگران تر از قبل کت جین رو بهش داد تا بپوشه
بعد هم دستش رو گرفت و دنبال خودش کشید و به اتاقش برد
پارت بعدی امادست
لایکا ۵۰ تا بشه میزارم
- ۴.۸k
- ۰۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط