چندشاتی جونگکوک طولانی

چندشاتی جونگکوک طولانی

،part 2

جونگکوک ویو
داخل‌کافه نشسته بودم و یه قهوه سفارش داده بودم، همچنان با گوشیم ور میرفتم..

در باز شد..
نگاهم به در افتاد...

ات با اون لباس زیبا، وارد شد...
واقعا بی نظیر بود..

ات کوک چی داری میگی احمق.. جدی باش

نفس عمیقی کشیدم..
منو دید و به سمتم‌اومد..
روی صندلی روبه روم‌نشست..

-سلام..

+سلام..

- چی میخوری برات سفارش بدم..؟

+خودم میگیرم

-میگم بگو..

+گفتم خودم‌میگیرم

-ات مسخره بازی در نیار دیگه اه.. چی میخوری

+خب یه کاپوچینو

-اوکی..

+ممنون

جونگکوک بلند شد و به سنت صندوق سفارش رفت

به سمت جاش برگشت، درحالی که سینی کوچیک کاپوچینو دستش بود

- بفرما

+مرسی...

جونگکوک نشست..

-همونطور که میدونید این قرار ها و ازدواج ها زوریه..

+اوم...

-من و تو دختر عمو و‌پسر عمو هستیم.. و واقعا این یه ازدواج زوریه
دیدگاه ها (۲)

چندشاتی جونگکوک طولانیpart 3+خودم همه اینارو میدونم،‌چرا دار...

چندشاتی چونگکوک طولانیpart 4جونگکوک و ات‌چیزی‌نگفتن...پدر ات...

چندشاتی جونگکوک طولانیpart 1-ولی پدر.. چند بار بگم‌ازش خوشم‌...

چندشاتی جونگکوک..part 3ات ویونصفه شب از شدت گرما از خواب پری...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۳#

پارت ۱۵

واییی باورم نمیشه دارم پارت میزارم و خب باید بگم ادامیننن گل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط