دستم بالامیبرم

دستم بالامیبرم ...

آسمان پایین میکشم ...

میخواهم بزرگی زمین را ...

نشان آسمان دهم ...

تابداند ...

گمشده ام ...

ن درآغوش او ...

ک درهمین خاک بی انتهاس ...

آنقدرازدلتنگی هایم برایش میگویم ...

تا زرد شود ...

نم نم بگرید ...

ومیدانم کسی نخواهددانست ...

غم آن غروب بارانی ...

همه ازدلتنگی های من بود ...
دیدگاه ها (۳)

خیلی ﮔﺬﺷﺖ ...تا ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﻭﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻯ ﻧﻤﯿﺸﻪ...ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻛ...

بــوی پــاییـز میـــ ــدهد ...تابستانِ این روزهــا ...گویـا ...

دلتنگی ...خیابان شلوغی است ...که تو در میانه‌اش ایستاده باشی...

تو و جاده ها ...دست در دست هم داده اید ...تا بی انتها بم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط