عشق آغشته به خون
。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۲ (。☬。)
( هلدینگ فولاد و ساختوساز )
منشی با استرس و ترس از رئیس دوقطبی اش دست هایش را به شدت بهم مالید سپس گوشه لبش را گزید باز هم با ترس ادامه داد : ترو خدا یعنی چی نیست بازم بگردین
زن : نیست خیلی گشتیم
منشی لی : ولی نمیشه آقای کیم تهیونگ کلمو میزنه
زن : وی بهم بهت باید بیشتر مراقب میبودی
زن بی رحم گفت سپس از منشی جوان دور شد .. منشی با ترس دستش را به موهایش کشید سپس گوشه لبش را گزید پرونده لعنتی رو گم کرده بود
موبایل کارمندی زنگ خورد سپس با ترس برداشت با شنیدن صدا خشن رئیس کیم تنش لرزید ..
منشی لی : بله آقا کیم
تهیونگ اخم کرده مشت اش را گره زد سپس روی میز گذاشت محکم گفت
تهیونگ: پرونده ؟
منشی لی : آقای کیم داریم .. دنبالش میکردیمـ...
تهیونگ: .. خفشو ... پنچ ثانیه دیگه باید تو اتاقم باشی زود ..
دخترک تند گوشی را روی میز انداخت سپس خم شد و پاشنه بلند مشکی اش را کشید و با دویدن به سمت اتاق کار رئیس خشن رفت ... تند با نفس زدن بلاخره رسید کفش هایش را پا کرد سپس تند تقی به در زد و صدا خشن رئیس کیم به خوشش خورد آروم وارد اتاق شد سپس سر هم کرد و به زمین خیره ماند ...
منشی لی : ب..له
تهیونگ گنگ و لبخند خندید سپس تند دستش را روی میز کوبید سپس عصبی بلند شد... تهیونگ: زهر مارو٫ بله ٫ چیه پرنده کجاست ؟ ها ...
آن صدا بلند در اتاق مانند سکوت چرخید دختر خود ۳۰ سال به ترس تو جایش لرزید سپس گوش لبش را گزید حتی کسایی که پشت در رد میشدن هم به با ترس به آن کسی که سرش داد میزد دعوا میکرد
تهیونگ با عصبانیت دستش را بدون هیچگونه فکر کردن روی میز کشید و با هجوم کله آن وسایل روی میز حتی شیشه ای که اسم خودش رویش حک شده بود روی زمین افتاد سپس با صدا بیش از حد بلند داد زد
تهیونگ: تا ده دقیقه پیداش میکنی فهمیدی !
دخترک سخت آب دهنش را قورت داد : ولی رئیس کیم ..
تهیونگ تند و خشن داد زد : برام ولی نکو ... سپس با قدم های سری سمتش هجوم برد صندلی ای که جلویش بود را به پا زد تا از راهش کنار روود هالا دخترک بیشتر نرسید و قدمی عقب رفت ولی چنگ بدی به موهای دخترک زده شد و با داد و چشم های پر از اشکش به رئیسش چشم دوخت .. تهیونگ بلند خندید بدون هیچگونه اختیاری خندید سپس با خنده حاصل از عصبانیت گفت
تهیونگ: همین الان پرونده رو میاری
سپس محکم دختره را به سمت در حول داد ظالم و لیدون رحم خندید حتی زره ای به اینکه دختره زخمی شد نکرد سپس لبخند خندید اعرای از سر آسودگی کشید سپس بر روی صندلیش نشست بلند تر داد زد
تهیونگ: بیایین اینجا رو جمع کنید
(。☬。)پارت ۲ (。☬。)
( هلدینگ فولاد و ساختوساز )
منشی با استرس و ترس از رئیس دوقطبی اش دست هایش را به شدت بهم مالید سپس گوشه لبش را گزید باز هم با ترس ادامه داد : ترو خدا یعنی چی نیست بازم بگردین
زن : نیست خیلی گشتیم
منشی لی : ولی نمیشه آقای کیم تهیونگ کلمو میزنه
زن : وی بهم بهت باید بیشتر مراقب میبودی
زن بی رحم گفت سپس از منشی جوان دور شد .. منشی با ترس دستش را به موهایش کشید سپس گوشه لبش را گزید پرونده لعنتی رو گم کرده بود
موبایل کارمندی زنگ خورد سپس با ترس برداشت با شنیدن صدا خشن رئیس کیم تنش لرزید ..
منشی لی : بله آقا کیم
تهیونگ اخم کرده مشت اش را گره زد سپس روی میز گذاشت محکم گفت
تهیونگ: پرونده ؟
منشی لی : آقای کیم داریم .. دنبالش میکردیمـ...
تهیونگ: .. خفشو ... پنچ ثانیه دیگه باید تو اتاقم باشی زود ..
دخترک تند گوشی را روی میز انداخت سپس خم شد و پاشنه بلند مشکی اش را کشید و با دویدن به سمت اتاق کار رئیس خشن رفت ... تند با نفس زدن بلاخره رسید کفش هایش را پا کرد سپس تند تقی به در زد و صدا خشن رئیس کیم به خوشش خورد آروم وارد اتاق شد سپس سر هم کرد و به زمین خیره ماند ...
منشی لی : ب..له
تهیونگ گنگ و لبخند خندید سپس تند دستش را روی میز کوبید سپس عصبی بلند شد... تهیونگ: زهر مارو٫ بله ٫ چیه پرنده کجاست ؟ ها ...
آن صدا بلند در اتاق مانند سکوت چرخید دختر خود ۳۰ سال به ترس تو جایش لرزید سپس گوش لبش را گزید حتی کسایی که پشت در رد میشدن هم به با ترس به آن کسی که سرش داد میزد دعوا میکرد
تهیونگ با عصبانیت دستش را بدون هیچگونه فکر کردن روی میز کشید و با هجوم کله آن وسایل روی میز حتی شیشه ای که اسم خودش رویش حک شده بود روی زمین افتاد سپس با صدا بیش از حد بلند داد زد
تهیونگ: تا ده دقیقه پیداش میکنی فهمیدی !
دخترک سخت آب دهنش را قورت داد : ولی رئیس کیم ..
تهیونگ تند و خشن داد زد : برام ولی نکو ... سپس با قدم های سری سمتش هجوم برد صندلی ای که جلویش بود را به پا زد تا از راهش کنار روود هالا دخترک بیشتر نرسید و قدمی عقب رفت ولی چنگ بدی به موهای دخترک زده شد و با داد و چشم های پر از اشکش به رئیسش چشم دوخت .. تهیونگ بلند خندید بدون هیچگونه اختیاری خندید سپس با خنده حاصل از عصبانیت گفت
تهیونگ: همین الان پرونده رو میاری
سپس محکم دختره را به سمت در حول داد ظالم و لیدون رحم خندید حتی زره ای به اینکه دختره زخمی شد نکرد سپس لبخند خندید اعرای از سر آسودگی کشید سپس بر روی صندلیش نشست بلند تر داد زد
تهیونگ: بیایین اینجا رو جمع کنید
- ۶.۶k
- ۰۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط