این نه خط است که از عارض دلبر پیداست

این نه خطّ است که از عارض دلبر پیداست
پیچ و تاب من از آن عارض انور پیداست

از خط سبز نشد یک سر مو حُسن تو کم
در ته زنگ ز شمشیر تو جوهر پیداست

نبضِ سیلابِ بهارست رگِ ابرِ بهار
عالم آشوبی از آن زلف معنبر پیداست

برق را ابر نسازد ز نظرها پنهان
شوخی حسن بتان از ته چادر پیداست

پیچش مو دهد از آتش سوزنده خبر
سوز مکتوب من از بال کبوتر پیداست

به نمک‌زار توان پی ز نمک‌دان بردن
شوری بخت من از دیده‌ی اختر پیداست

چشم بد دور از آن سلسله‌ی زلف دراز
که ز هر حلقه‌ی او عالم دیگر پیداست

از گران‌سنگی دردست سبک مغزی من
شورش بحر ز بی‌تابی لنگر پیداست

#صائب_تبریزی
دیدگاه ها (۰)

در موج پریشانی من فاصله‌ای نیستامروز به جمعیت ما سلسله‌ای نی...

در چشم اهل کبر سراپا غرور باش

عشق و درویشی و تنهایی و درد با دل مجروح من کرد آن‌چه کرد آه ...

هر روزتون نوروز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط