اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۹
برداشتم و گذاشتم داخل ماشین تلفنش هی زنگ می خورد خیلی رو مخ بود
نگاهی به خودش کردم هنوز بی هوش.... تلفنش جواب دادم که یهو یک مرد
با صدای داد شروع کرد زر زدن
+ اگه کار احمقانهای انجام بدی می کشمت
+ وای به حالت میشه
وقتی حرفای این احمق شنیدم فهمیدم دختره اذیت می کنه
برای همین با لحن خشونت جوابش دادم
جونگ کوک: خفه شو دیگه هم باهاش تماش نگیر ( عربده)
گوشی قطع کردم انداختمش داخل کیفش
اوف عجب روزی شدا خسته شدم این دختر
خنگ هم که بی هوش الان کجا ببرمش اوف بزار بیدار بشه
یکم نگاهم بهش دادم خیلی خوشگل بود واقعا دختره خوشگلی حیف از
غر غر مامانم بدم میاد وگرنه این دختره عروسک خوبی میشه
وقتی کاملآ با چشمام آنالیزمش کردم متوجه شدم دامن لباسش خیلی کوتاه
پتو که روش کامل دورش پیچیدم با دستام آروم موهاش نوازش می کردم
این دختر خیلی خوشگله چرا من وقتی پیش این دختر هستم اینقدر راحتم
نمی دونم زمان چقدر گذشت که دیگه بیدار شد آروم به اطرافش نگاه کرد
وقتی موقعیتش کاملا فهمید دوباره شروع کرد گریه کردن با چشمای خیس نگام
کرد صورتش دوباره با اشک خیس شده بود
نابی: چرا نجاتم دادی
تمام همین جمله کوچیک با گریه گفت
جونگ کوک: جای تشکرت
وقتی این بهش گفتم یهو با دستاش شروع کرد کوبیدن به من و با گریه می گفت
نابی: من کم بدبختی داشتم....که تو باعث شدی الان اون اون من اذیت
کنه اون دیگه اگه نجاتم نمی دادی دیگه نمی تونست اذیتم کنه خودم کم بدبختی
داشتم
وقتی این حرف ها با گریه و داد زد یکم به فکر رفتم یعنی کی اذیتش می کنه
که اینجوری ازش می ترسه هنوز داشت به بازوهام می زد که دستاش گرفتم
و
جونگ کوک: اون کیه.....هر چند ازت خوشم نیاد کمکت می کنم
دوباره با گریه بهم گفت
نابی: هیچ کس نمی تونه کمکم کنه
جونگ کوک ؛ .....................
بچهها پارت قبلی باید ۳۰ بشه و این پارتم همین طور باید ۳۰
بخاطر یکی از فالورا که گفت گذاشتم
پارت ۹
برداشتم و گذاشتم داخل ماشین تلفنش هی زنگ می خورد خیلی رو مخ بود
نگاهی به خودش کردم هنوز بی هوش.... تلفنش جواب دادم که یهو یک مرد
با صدای داد شروع کرد زر زدن
+ اگه کار احمقانهای انجام بدی می کشمت
+ وای به حالت میشه
وقتی حرفای این احمق شنیدم فهمیدم دختره اذیت می کنه
برای همین با لحن خشونت جوابش دادم
جونگ کوک: خفه شو دیگه هم باهاش تماش نگیر ( عربده)
گوشی قطع کردم انداختمش داخل کیفش
اوف عجب روزی شدا خسته شدم این دختر
خنگ هم که بی هوش الان کجا ببرمش اوف بزار بیدار بشه
یکم نگاهم بهش دادم خیلی خوشگل بود واقعا دختره خوشگلی حیف از
غر غر مامانم بدم میاد وگرنه این دختره عروسک خوبی میشه
وقتی کاملآ با چشمام آنالیزمش کردم متوجه شدم دامن لباسش خیلی کوتاه
پتو که روش کامل دورش پیچیدم با دستام آروم موهاش نوازش می کردم
این دختر خیلی خوشگله چرا من وقتی پیش این دختر هستم اینقدر راحتم
نمی دونم زمان چقدر گذشت که دیگه بیدار شد آروم به اطرافش نگاه کرد
وقتی موقعیتش کاملا فهمید دوباره شروع کرد گریه کردن با چشمای خیس نگام
کرد صورتش دوباره با اشک خیس شده بود
نابی: چرا نجاتم دادی
تمام همین جمله کوچیک با گریه گفت
جونگ کوک: جای تشکرت
وقتی این بهش گفتم یهو با دستاش شروع کرد کوبیدن به من و با گریه می گفت
نابی: من کم بدبختی داشتم....که تو باعث شدی الان اون اون من اذیت
کنه اون دیگه اگه نجاتم نمی دادی دیگه نمی تونست اذیتم کنه خودم کم بدبختی
داشتم
وقتی این حرف ها با گریه و داد زد یکم به فکر رفتم یعنی کی اذیتش می کنه
که اینجوری ازش می ترسه هنوز داشت به بازوهام می زد که دستاش گرفتم
و
جونگ کوک: اون کیه.....هر چند ازت خوشم نیاد کمکت می کنم
دوباره با گریه بهم گفت
نابی: هیچ کس نمی تونه کمکم کنه
جونگ کوک ؛ .....................
بچهها پارت قبلی باید ۳۰ بشه و این پارتم همین طور باید ۳۰
بخاطر یکی از فالورا که گفت گذاشتم
- ۱۴.۷k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط