چه تعبیری تنهایی تنهایی یعنی ناله کنی آه بکشی
چه تعبیری، تنهایی!؟ تنهایی، یعنی...!!! ناله کنی، آه بکشی و فریاد بزنی؛ اما صدایت به هیچ جا نرسد. یعنی تو ماهی باشی و در دریا شنا کنی؛ ولی دریا ماهی فروش باشد. یعنی حرفهایت را کسی نفهمد، تو از خود دفاع کنی؛ اما او بد بفهمد. یعنی بغض کنی از غمها و رنجها؛ اما در گودی گلویت گیر کنند و نبارند. مات بمانی در میان حرفهای نگفته. یعنی پرستوی در حال پرواز باشی؛ ولی همسفرت بال شکسته باشد. دریا باشی و بگذری؛ اما یک طرفت برکه و یک طرفت صحرا باشد، تو ببینی و رنج بکشی. درخت باشی و میوه دهی؛ اما رو به رویت، درخت خشکیدهی در حال سوختن باشد و تو فقط نظارهگر باشی و برگ بریزی. تنهایی یعنی تصویرش را روی قلبت بکشی؛ اما او خط خطی و پاره پارهاش کند. آن را به آتش بکشد و تو فقط بسوزی. میدانی..!؟ تنهایی گرچه شاید زشت باشد؛ ولی زشتیاش هم زیبایی خودش را دارد. برای خودت میخندی، برای خودت گریه میکنی. برای خودت قدم میزنی، مینویسی، گاهی هم برای خودت میپوشی، برای خودت دلت میسوزد. کابوسهایت و دردهای هم تنهاترین تنهایند. درد همه را میبینی اما کسی دردت را نمیبیند...
- ۲۴.۴k
- ۰۴ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط