عصر شهریور و فنجان چایم داغ داغ

*
.

عصر #شهریور و #فنجان چایم داغ داغ
باز تنها مانده ام هم بی دل و هم بی دماغ
__
گاه گاهی می نشینم در کنار پنجره
فکر هایم می پرد از ذهن من تا عمق باغ
__
در گلویم می نشیند #چای تلخ بی شکر
قندهایم گم شده در این اتاق بی چراغ
__
با نسیمی می نشیند #قاصدک بر پنجره
حس #دلتنگی القا میکند مهمان باغ
__
قاصدک ها خوش خبر بودند اما بعد از این
می تواند شوم باشد قار قار این #کلاغ
__
#دلهره بد جور افتاده به جانم بی دلیل
مثل قبلا بی وفا از من نمی گیری #سراغ
__
گوشه ی فنجان پریده ، قاصدک ها رفته اند
عصر شهریور و تنهایی و یک چای #داغ ...
دیدگاه ها (۴)

سلام مرضیه خانم مصیبت وارده را تسلیت میگوییم.و هر از گاه در ...

#دکتر_یامین_پورخنده ی سیاسی!!!... #خندوانه.خیلی اهل دنبال کر...

علی مدد.هیچ دانی از چه رو داده خدا بر ما دو دست؟با یکی باید ...

گاهی گمان نمی کنی و می شودگاهی نمی شود که نمی شودگاهی هزار د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط