قلبم برای توستp

قلبم برای توستp⁶
ویو جیمین
اومده بودم بیمارستان نسخه دارو بگیرم داشتم با پرستاره حرف میزدم که یکی اسمم و صدا زد برگشتم و سردرگم دنبال منبع صدا گشتم که دیدم یونا داره با لبخند برام دست تکون میده لبخندی بهش زدم و رفتم سمتش
جیمین: سلام یونا خوبی؟
یونا: سلام جیمین شی نه خوب نیستم
تو خوبی؟
جیمین: عه چرا؟! اتفاقی برات افتاده؟!!
یونا: راستش دلم خیلی درد میکنههه
جیمین: برای چی؟... وایسا.. نکنه دوباره زیاد خوردی؟
یونا: اه چقدر زود حدس میزن:/ اره زیاد خوردم اینجوری شدم
خندیدم اونم بلند
یونا: یاا نخند اینجا بیمارستانه هااا
جیمین: ببخشید ولی فکرش و میکردم.. راستی تنها اومدی؟
یونا: نه با جونگ کوک اومدم.. تو برای چی اینجایی؟
جیمین: اومدم نسخه دارو های مامانم و بگیرم..
یونا: اهان..
کوک: یونا پاشو بریم نوبت ماس
عه جیمین تو اینجا چیکار میکنی؟
جیمین: سلام من اومده بودم نسخه دارو بگیرم که یونا و دیدم..
کوک: اهان باش.. یونا پاشو
یونا: آییی خدا چقدر بدهههه..
جیمین: میخوای کمکت کنم؟
یونا: نه خودم میتونم برم..
*تق تق*
دکتر: بفرمایید
کوک: سلام اقای دکتر
جیمین: سلام
یونا: سلام..
دکتر: سلام.. خب بیمار کدومه؟
یونا: معلوم نیست منم؟!
دکتر: بشین رو صندلی.. مشکلت چیه دخترم؟
کوک: راستش جناب دکتر این خواهر من یکم زیادی پرخور تشریف دارن و امشب دیگه غذا انقدری خورده که خودش به غلط کردن افتاده.
ویو یونا
حرصی به کوک نگاه کردم که داشت میخندید.. دارم برات حالا ابرو من و میبری.. اه این دکتره هم که داره میخنده وای خدا رسما آبروم رفتاا..
دکتره ۱۰ دقیقه ای معاینم کرد بعد نشست سر جاش و رو به ما گفت.
دکتر: مشکل خاصی نیست فقط به علت زیاده روی معدشون حساس شده واکنش نشون داده.. یه دارو برات مینویسم امشب که بخور و اگر هر وقت دیگه هم اینطوری شدم این دارو مصرف کن...
کوک: ممنون جناب دکتر..
دکتر: خواهش میکنم پسرم.
یونا: ممنون..
دکتر: خواهش میکنم فقط دخترم زیاده روی نکن..
ای خدا کوک من تورو میکشم!! لبخند ضایعه ای در جواب به حرفش زدم و از اتاق رفتیم بیرون.
تا خواستم کفشم و پرت کنم سمت کوک در رفت..
یونا: کوک میکشمت.. ما که خونه میریم..
کوک: من میرم دارو هات و بگیرممممم
یونا: بالاخره که برمیگردی..
جیمین: یونا آروم باش بگیر بشین تا جونگ کوک بیاد.
یونا: اعصاب مگه میزاره..‌ عه عه پسره خوش نمک آبرومو برد‌‌‌
جیمین: تو حرص نخور بدتر میشیااا
یونا: وای اره راست میگی
*یک ربع بعد*
کوک: بیا یونا این قرصت اینم آب
یونا: وای مرسی آب لازمم
جیمین: قرصتم بخور دیگه
یونا: عه راست میگیا..
جیمین: خب بچه ها کاری با من ندارید؟
کوک: وایسا برسونمت
جیمین: نه مرسی ماشین دارم
یونا: خدافظ جیمین شی فردا میبینمت.
جیمین: خدافظ یونا، کوک
کوک: خدافظ
یونا پاشو بریم خونه ساعت ۲ شبه ۸ باید بریم مدرسه
یونا: اوکی بریم که منم شدید خوابم میاد
دیدگاه ها (۰)

قلبم برای توستp⁷*رسیدن خونه*وقتی رسیدیم دارو هارو گزاشتم رو ...

قلبم برای توستp⁸ویو یونابا حرص سرم و گرفتم بالا که ببینم کیه...

قلبم برای توست p⁵*بعد از غذا*یونا: وای چقدر خوردم.. آییی دلم...

قلبم برای توستp⁴ *زنگ آخر*هوفف خدایا شکرت داشت خوابم میبردا....

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟖عشق مافیا چند روز بعد ویو یونا میدونم دارم به جونگ کوک...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط