یک مناجات عاشقانه بین آن‌ها رد و بدل می‌شد

دوربین را روی میدان دید مد نظرم تنظیم و بدون وقفه عکاسی کردم تا این مادر و پسر را دیدم و این عکس را از فاصله نیم متری شان گرفتم. من محو آن صحنه بودم. دوربین جلوی صورتم بود و چندین عکس از آن‌ها گرفتم. یک مناجات عاشقانه بین آن‌ها رد و بدل می‌شد و آن‌قدر غرق در هیجان آخرین دیدارشان بودند که حضورشان در قاب من را احساس نکردند. این قاب، غربت و دلتنگی چشمان هوشیار یک پسر آماده اعزام به جبهه را به تصویر می‌کشد. مادرش دست می‌کشد بر صورت جوان و راسخ پسر، نگاه مصمم‌اش را می‌کاود انگار که دلیری و شجاعت با چشمان مسرورش عهد اخوت بسته است. او برای جوان مسافرش بی‌قراری می‌کند. مادر در عکس بعدی بلافاصله بعد از این که از هم جدا می‌شوند، دنبال پسرش می‌دود. سال‌ها بعد انجمن عکاسان دفاع‌مقدس اطلاعاتی از این پسر جوان به من داد. او اکنون جانباز ۷۰ درصد است و در ورامین زندگی می‌کند.»

.
.
.
.
.
.

#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #تکست_خاص #love #دخترونه #خاصترین #عاشقانه #تکست_ناب #عشق #تنهایی
دیدگاه ها (۱)

دعوا بین زوجین اجتناب‌ناپذیر است اما...

زهرا مامان بیا صمیمی باشیم...

این عکس آینه تمام قد نجابت است...

یک میهن...یک تابعیت

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

سومین سالگرد شهادت مظلومانه آرمان علی وردی عزیز تسلیت باد.😔😔...

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 1)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط