که یهو در اتاقش باز شد صدای کوک اومد
𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۰
که یهو در اتاقش باز شد صدای کوک اومد
کوک :پاشو تو باید زودتر از من بلند شی دارم می رم حموم اومدم بیرون صبحانه اماده باشه (خشک سرد )
ات : چشم رئیس
ات پاشد سریع رفت داخل اشپز خونه صبحانه رو درست کرد روی میز گذاشت کوکم همون موقع اومد یه نگاه سرد به ات خوردنی که موهاش بهم ریخته بود و چشماش نیمه باز خواب الود بود و صورتشم خیلی کیوت شده بود کرد و نشست روی صندلی و شروع به خوردن صبحانه کرد
کوک : الان که رفتم نخوابی وسایلم رو جمع کن یکی می فرستم بیاد ببره مراقب زنم باش
ات : چشم رئیس (با بغضی که سعی داشت کنترلش کنه)
کوک : خوبه و رفت
کوک که رفت ات انقدر انقدر گشنش بود که نگو 🤣رفت صبحانه خورد جمع کرد ظرف ها رو شست لباساش رو عوض کرد موهاش رو شونه کرد و دسشویی هم رفت صورتش رو هم شست و رفت تا وسایل کوک رو جمع کنه دختر خوابیده بود خوابشم سنگین بود تمام وسایل کوک رو جمع کرد برد داخل حال که زنگ خونه رو زدن رفت در رو باز کرد یه مرد خوشتیپ خوشگل و جذاب با قد بلند بود
ات :خدایا یعنی همه از ما بلند ترن اون دختره هم از من بلند تره ایشش (با خودش )
مرده : سلام خانم ات شما هستین( لبخند)
ات : سلام بله خودمم ( بالبخند و مهربون)
مرده : خوشبختم منم جین هستم دستیار کوک خیلی دوست داشتم از نزدیک ببینمتون کوک همیشه از شما می گه (با لبخند )
ات : واقعا الانم می گه یا نه (ذوق زده شد )
جین : الان نه ولی قبلا هر روز می گفت خب من اومدم وسایلش رو ببرم (لبخند )
ات : بفرمایید(ناراحت شد اما خودشو حفظ کرد به جین لبخند زد)
ات از جولوی در رفت کنار جین اومد داخل وسایل رو برد ات هم بهش یه نوشیدنی خنک داد و جین خورد
جین : من دیگه باید برم فعلا داخل عمارت می بینمتون(لبخند ) داشت می رفت
ات :وایسین یه سوال قبل اینکه برید شما می دونید من ..
جین: اره معلومه می دونم من همه چیز رو راجب اون می دونم (با اعتماد به نفس "
ات : پس اون دختره کیه چه جوری باهاش اشنا شده (ناراحت و کنجکاو)
جین: دختر اقای اوه قراره زن دومم کوک بشه همین
ات : فقط همین یعنی این همه براتون موضوع پیش پا افتاده و ساده ایه شما چند تا زن دارید اصلا ولش کنید (یکم بلند و عصبی )
جین : من یه دونه اونم برا هفت پشتم بسه زنا دردسرن
ات : هوی منم زنم (عصبانیت فیک سعی داره با شوخی فضا رو عوض کنه )
جین : حقیقت شما دردسرید🤣 (ادامه دادن شوخی )
ات: دوستت دردسر زیاد دوست داره 🤣(حقیقت تلخ رو با شوخی خنده گفت تا یذره سبک شه )
جین : اره مگه نمی دونستی اون دختر زیاد دوست داره(جدی )
ات : چی اون خیلی پاکه (تعجب و ناراحتی )
جین : اره جون خودش از منم پاک تره ...من شیرین عسلم اون قنادی پاک (جدی )
ات : دروغ گفته بهم (خیلی ناراحت و بت بغض)
جین : ریدم نگی من گفتم ...
که یهو در اتاقش باز شد صدای کوک اومد
کوک :پاشو تو باید زودتر از من بلند شی دارم می رم حموم اومدم بیرون صبحانه اماده باشه (خشک سرد )
ات : چشم رئیس
ات پاشد سریع رفت داخل اشپز خونه صبحانه رو درست کرد روی میز گذاشت کوکم همون موقع اومد یه نگاه سرد به ات خوردنی که موهاش بهم ریخته بود و چشماش نیمه باز خواب الود بود و صورتشم خیلی کیوت شده بود کرد و نشست روی صندلی و شروع به خوردن صبحانه کرد
کوک : الان که رفتم نخوابی وسایلم رو جمع کن یکی می فرستم بیاد ببره مراقب زنم باش
ات : چشم رئیس (با بغضی که سعی داشت کنترلش کنه)
کوک : خوبه و رفت
کوک که رفت ات انقدر انقدر گشنش بود که نگو 🤣رفت صبحانه خورد جمع کرد ظرف ها رو شست لباساش رو عوض کرد موهاش رو شونه کرد و دسشویی هم رفت صورتش رو هم شست و رفت تا وسایل کوک رو جمع کنه دختر خوابیده بود خوابشم سنگین بود تمام وسایل کوک رو جمع کرد برد داخل حال که زنگ خونه رو زدن رفت در رو باز کرد یه مرد خوشتیپ خوشگل و جذاب با قد بلند بود
ات :خدایا یعنی همه از ما بلند ترن اون دختره هم از من بلند تره ایشش (با خودش )
مرده : سلام خانم ات شما هستین( لبخند)
ات : سلام بله خودمم ( بالبخند و مهربون)
مرده : خوشبختم منم جین هستم دستیار کوک خیلی دوست داشتم از نزدیک ببینمتون کوک همیشه از شما می گه (با لبخند )
ات : واقعا الانم می گه یا نه (ذوق زده شد )
جین : الان نه ولی قبلا هر روز می گفت خب من اومدم وسایلش رو ببرم (لبخند )
ات : بفرمایید(ناراحت شد اما خودشو حفظ کرد به جین لبخند زد)
ات از جولوی در رفت کنار جین اومد داخل وسایل رو برد ات هم بهش یه نوشیدنی خنک داد و جین خورد
جین : من دیگه باید برم فعلا داخل عمارت می بینمتون(لبخند ) داشت می رفت
ات :وایسین یه سوال قبل اینکه برید شما می دونید من ..
جین: اره معلومه می دونم من همه چیز رو راجب اون می دونم (با اعتماد به نفس "
ات : پس اون دختره کیه چه جوری باهاش اشنا شده (ناراحت و کنجکاو)
جین: دختر اقای اوه قراره زن دومم کوک بشه همین
ات : فقط همین یعنی این همه براتون موضوع پیش پا افتاده و ساده ایه شما چند تا زن دارید اصلا ولش کنید (یکم بلند و عصبی )
جین : من یه دونه اونم برا هفت پشتم بسه زنا دردسرن
ات : هوی منم زنم (عصبانیت فیک سعی داره با شوخی فضا رو عوض کنه )
جین : حقیقت شما دردسرید🤣 (ادامه دادن شوخی )
ات: دوستت دردسر زیاد دوست داره 🤣(حقیقت تلخ رو با شوخی خنده گفت تا یذره سبک شه )
جین : اره مگه نمی دونستی اون دختر زیاد دوست داره(جدی )
ات : چی اون خیلی پاکه (تعجب و ناراحتی )
جین : اره جون خودش از منم پاک تره ...من شیرین عسلم اون قنادی پاک (جدی )
ات : دروغ گفته بهم (خیلی ناراحت و بت بغض)
جین : ریدم نگی من گفتم ...
- ۱۴.۲k
- ۰۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط