دم دمای ص ب ح بود

دم دمای ص ب ح بود...
طلوع صبحی را
میدیدم
که غروب من بود...
رد پاهایت
را
که
دنبال
کردم
به
ایستگاه قطاری
رسیدم که
رفته بود
و قصد
بازگشت نداشت...
و حالا من مانده ام و
رد پاهایت
در هرجا که چشم
میبرم...
:(
دیدگاه ها (۱)

من اگه خدا بودم شهر بم هرگز نمی لرزید ...نیمه شب اون غنچه ی ...

آخرین نامه ی فروغ به فریدون فرخزاد برادرش هنگامی که قصد برگش...

محتسبمحتسب روزی به یک خاتون خوشگل گیر دادگفت رفتارت کمی تا ق...

:-(

باقی تابستان عجیب و محیرالعقول طی می‌شود.ماه گذشته از اینکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط