خسرو شکیبای یه دیالوگ داشت که میگفت

خسرو شکیبایے یه دیالوگ داشت که میگفت :
ببین دلخوری، باش!
عصبانے هستی، باش!
قهری، باش!
هرچے میخواے باش.
ولے حق ندارے با من حرف نزنے که..!
دیدگاه ها (۱)

مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشتحال من بد بود، اما هیچ کس...

عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنمزیر قول دلم آیا بزنم یا نزن...

نه از خودم فرار کرده ام، نه از شمابه جستجوی کسی رفته ام کهمث...

شور شراب عشق تو آن نفَسم روَد ز سرکاین سر پُرهوس شود خاک درِ...

رمان فیک پارت 12که یهو نفس تنگی بهم دست داد وایسادمشما برید ...

سناریو استری کیدز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط