بس است غروری مکن

بس است غروری مکن
آید آن آفت این زمانه
چو سایه به جان اش افتم
در سینه اش دیدم خدا ره
هرچند بختم سیاه است
این قسمت من در زمانه
لیکن او نی افتید بر سوی من نیم نگاهش
ای یار من تو آری در فکر به سر چی داری
گر نزد حرم بی آینده آیی
مرد با حیا، چی❤️‍🔥
تو گر راه خود روی بر سوی من
نگاه چی🕊️
تا شاهدی نیآید هستم در زیر سایه اش
تا یاران زمان بی آینده هستم به دوره خانه اش🌪️
دیدگاه ها (۰)

🙇

من دوست می گم شمارا خانه ای که در نداره هرکس خبر می برد وپشت...

پیچیده در هیاهو ای قبله ای زمانهروزی در باغ دیدم آن یار ناز ...

سالهاست گناه کارم که دگرنمی شنوم صدایشآی دل خوشه تو آریمظنون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط