پارت
پارت3
سوار کالسکه شدیم و اول رفتیم مغازه لباس فروشی و برای لیلی لباس خریدم و بعد کفش فروشی و بعد جواهر فروشی از خانم جواهر فروشی خواستم زیبا ترین دستبند رو برای دخترم بیاره جواهر فروش از دوست های هاری هست و مثل خودشه پس ممکنه امروز اتفاقی برای لیلی بیوفته پس باید حواسم جمع باشه اون دست بند رو برای لیلی آورد و بعد میخواست برامون چایی بیاره که از عمد خودش رو پرا کرد تا چای داغ روی لیلی بریزه و من رفتم جلو و نذاشتم این اتفاق بیفته کمرم میسوخت واییی از درد تنها کاری که میتونستم بکنم نگاه کردن لیلی بود که درد رو کم میکرد و از هوش رفتم و وقتی بیدار شدم دکتر و لایتو و لیلی بالا سرم بودن که دکتر گفت من زخم ایشون رو درمان کردم و فقط تو یک هفته این سوختگی ها از بین میروند هیچ نگران نباشید بلند شدم و توی جام نشستم که لیلی بغلم کرد و گفت مادر متاسفم تغثیر منه اگه اگه خودت رو بخاطر من سپر نمی کردی الان درد
نمی کشیدی با دستام سرش رو نوازش کردم و گفتم اگه اینکار رو نمی کردم دخترم به جای من درد میکشید و من این رو نمی خواستم
لایتو: بهم خبر دادن که هاری بدنش سوخته اول گفتم به من مربوط نیست وقتی گفتن به خاطر مراقبت از لیلی بوده بلند شدم رفتم تو اتاق هاری لیلی اونجا نشسته بود و هاری بی هوش بود رفتم سمت لیلی و گفتم صدمه دیدی که گفت نه مادر صدمه دیده که گفتم الان به کی گفتی مادر که هاری رو بهم نشون داد و گفت مادر به خاطر من کل کمرش سوخته که یهو دکتر در رو باز کرد و اومد سمت ما و شروع کرد به پانسمان کردن زخم هاری وقتی دکتر کارش تموم شد گفت......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
سوار کالسکه شدیم و اول رفتیم مغازه لباس فروشی و برای لیلی لباس خریدم و بعد کفش فروشی و بعد جواهر فروشی از خانم جواهر فروشی خواستم زیبا ترین دستبند رو برای دخترم بیاره جواهر فروش از دوست های هاری هست و مثل خودشه پس ممکنه امروز اتفاقی برای لیلی بیوفته پس باید حواسم جمع باشه اون دست بند رو برای لیلی آورد و بعد میخواست برامون چایی بیاره که از عمد خودش رو پرا کرد تا چای داغ روی لیلی بریزه و من رفتم جلو و نذاشتم این اتفاق بیفته کمرم میسوخت واییی از درد تنها کاری که میتونستم بکنم نگاه کردن لیلی بود که درد رو کم میکرد و از هوش رفتم و وقتی بیدار شدم دکتر و لایتو و لیلی بالا سرم بودن که دکتر گفت من زخم ایشون رو درمان کردم و فقط تو یک هفته این سوختگی ها از بین میروند هیچ نگران نباشید بلند شدم و توی جام نشستم که لیلی بغلم کرد و گفت مادر متاسفم تغثیر منه اگه اگه خودت رو بخاطر من سپر نمی کردی الان درد
نمی کشیدی با دستام سرش رو نوازش کردم و گفتم اگه اینکار رو نمی کردم دخترم به جای من درد میکشید و من این رو نمی خواستم
لایتو: بهم خبر دادن که هاری بدنش سوخته اول گفتم به من مربوط نیست وقتی گفتن به خاطر مراقبت از لیلی بوده بلند شدم رفتم تو اتاق هاری لیلی اونجا نشسته بود و هاری بی هوش بود رفتم سمت لیلی و گفتم صدمه دیدی که گفت نه مادر صدمه دیده که گفتم الان به کی گفتی مادر که هاری رو بهم نشون داد و گفت مادر به خاطر من کل کمرش سوخته که یهو دکتر در رو باز کرد و اومد سمت ما و شروع کرد به پانسمان کردن زخم هاری وقتی دکتر کارش تموم شد گفت......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
- ۱.۶k
- ۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط