به به به تو و چالهی در کنج لبانت
بَه بَه بِه تو و چالهیِ در کنجِ لبانت
آن خطِ لب و قرمزیِ دورِ دهانت
من عاشقِ چشمانِ تو هستم گلِ نازم
حیرانِ رخِ ماه و دو ابرویِ کمانت،
ای ناب ترین برگِ گلِ باغِ بهارم
جانم بِه فدای همهیِ نام و نشانت
من شکرِ خدا می کنم از بودنِ با تو
قربان دو چشمانِ قشنگ و مژهگانت
گل ها همه از دیدنِ تو غرقِ خجالت
ایکاش که هرگز نرسد فصلِ خزانت
برخیز و بچشمانِ منِ خسته نظر کن
شاید شود آرام دو چشمِ نگرانت
هرگز ندهم تاری از آن مویِ تورا من
بر سیم و زر و ملکیتِ هردو جهانت
احساس دلم را به تو ابراز نمودم
اکنون تو بگو با دلِ من رازِ نهانت
شعروشراب🍷 🍷
آن خطِ لب و قرمزیِ دورِ دهانت
من عاشقِ چشمانِ تو هستم گلِ نازم
حیرانِ رخِ ماه و دو ابرویِ کمانت،
ای ناب ترین برگِ گلِ باغِ بهارم
جانم بِه فدای همهیِ نام و نشانت
من شکرِ خدا می کنم از بودنِ با تو
قربان دو چشمانِ قشنگ و مژهگانت
گل ها همه از دیدنِ تو غرقِ خجالت
ایکاش که هرگز نرسد فصلِ خزانت
برخیز و بچشمانِ منِ خسته نظر کن
شاید شود آرام دو چشمِ نگرانت
هرگز ندهم تاری از آن مویِ تورا من
بر سیم و زر و ملکیتِ هردو جهانت
احساس دلم را به تو ابراز نمودم
اکنون تو بگو با دلِ من رازِ نهانت
شعروشراب🍷 🍷
- ۴۴۳
- ۳۰ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط