دست خودم نبود که با یک تشر رنگم میپرید و با یک سیلی تنبا
دست خودم نبود که با یک تشر رنگم میپرید و با یک سیلی تنبانم را خیس میکردم. اینطور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد؛ از کوچکتر که مبادا دلش بشکند؛ از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد
همنوایی شبانهی ارکستر چوبها |رضا قاسمی
همنوایی شبانهی ارکستر چوبها |رضا قاسمی
- ۱.۰k
- ۰۱ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط