بنشین تا نفسی هست نگاهت بکنم

"بنشین تا نفسی هست نگاهت بکنم"

نظری نیک به رخساره ماهت بکنم

شرر افکنده به جانم رخ عاشق کش تو
چه کنم
شرم ز چشمان سیاهت بکنم؟

ارتش فاتح گیسوی شرابی رنگت

همه بر صف شده تا ترک سپاهت بکنم

دل مجنون صفتم ناله کنان می گوید

که خودم را نکند غرق گناهت بکنم

ناز کن رقص کنان بوسه بزن بر دو لبم

تا پریشان نشوم، شکوِه به شاهت بکنم !
.
.
دیدگاه ها (۲)

به نستعلیق پر پیچ و خم مویت قسم بانو فقط تنها برای من تو هست...

زود مستم میکند چشمت برایم خوب نیستدیدن تو کمتر از نوشیدن مشر...

راستش آمده بودم که بگویم بانومی شود شاعر چشمان زلالت باشم ؟ت...

قویه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط