دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی

دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد، تو به ناز خود فزودی

به هم الفتی گرفتیم، ولی رمیدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی

من از آن کشم ندامت، که ترا نیازمودم
تو چرا ز من گریزی؟ که وفایم آزمودی

ز درون بُود خروشم، ولی از لبِ خموشم
نه حکایتی شنیدی، نه شکایتی شنودی

چمن از تو خرّم ای اشک روان که جویباری
خجل از تو چشمه ی چشم «رهی» که زنده رودی

رهی معیری


دیدگاه ها (۱۱)

ستاره ها وقتی می شکنن می شن شهاباما دلی که می شکنه می شه یه ...

برای تو مینویسم

عشقم خیلی دلتنگتم نفسم بالا نمیاد

بیا ک بی تو فقط مرده متحرکم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط