یک روز آرزو کردم زودتر بزرگ شوم

یک روز آرزو کردم زودتر بزرگ شوم
که کفش هایم پاشنه های بلند داشته باشد و دیگر جوراب های سفید تور دار و جوراب شلواری های عروسکی نپوشم،
دلم می خواست بزرگ شوم
تا دستم به کابینت های بالای آشپزخانه برسد، بتوانم غذا درست کنم و وقتی از خیابان رد می شوم مادرم دستم را نگیرد ....
فکر می کردم بزرگ می شوم و دنیا سرزمین کوچکی ست پر از شادی و من موهایم را به باد می دهم ، رژ لب های مادرم را می زنم و عشق را تجربه می کنم !
همان عشقی که بین صفحات رمان ها و داستان ها می چرخید....!
حالا من بزرگ شده ام، تعدادی کفش پاشنه بلند دارم، هنوز دستم به کابینت های بالای آشپزخانه کمابیش نمی رسد اما یک اجاق گاز برای خودم دارم،
موهایم را به هر رنگی در می آورم و اشک هایم را به باد می دهم ....
عشق را تجربه کرده ام همانطور که خیانت، دروغ، زخم را تجربه کرده ام، حالا می دانم دنیا سرزمین بی انتهاییست... !
پر از آدم های عجیب ...
و بزرگ شدن بدترین آرزوی همه زندگی من بود
که بر خلاف تمام آرزوهایم به دستش آوردم ...
#خاص
دیدگاه ها (۴)

دلتنگــی،رودی نیســت کــه بــه دریــا بــریــزد!دلتنگــی،مــ...

از وقتی که رفت🖤🖤عطر چای از فنجان ما پریدتمام عطرهای جهان را ...

رایحه های بی قراربه این سمت باغ می رسندهمانطور که چند ماهیبه...

کاش می شد حالِ خوب را لبخندِ زیبا را بعضی دوست داشتن ها را ،...

﴿ برده ﴾ ۳۴ part درحین راه رفتن نگاهش بر روی چمن های سبز حی...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط