Ourlifeagain
#Our_life_again
#ᏢᎪᎡͲ_⁰⁰⁷
اما به همینجا ختم نشد....
سه نفر اومدن داخل....
یونجون سونبه، سوبین سونبه و بومگیو سونبه....
&اینا اینجا چیکار میکنن
+همه میزا پره که!
٪میز ما....
+جای سه نفر صندلی داره!!!!
اینو گفتم و با استرس بهشون نگاه کردم....
گارسون اومد و گفت....
گارسون: ببخشید سه نفر از اعضای تی اکس تی اومدن مشکلی نداره پیش شما بشینن؟؟؟؟
به بچه ها نگاهی انداختم و با ایما و اشاره گفتن مشکلی ندارن....
+مشکلی نیست....
تا اونا بیان آروم لب زدم...
+به هر حال توی یه کمپانی هستیم...
سلامی کردن و نشستن....
هر سه تامون یه صندلی درمیون نشسته بودیم تا قشنگ صورت همو داشته باشیم*....
و اونا هم اومدن بین ما نشستن🗿
یونجون سونبه کنار من....
سوبین سونبه کنار یوری.....
و بومگیو سونبه کنار لیا....
گارسون سفارشمون رو آورد و سفارش سونبه هامون رو گرفت...
لیا و یوری درصد کمی سفارش داده بودن و من ۱۰۰٪.....
ویس*کی رو توی لیوانم ریختم و پرش کردم....
و یه نفس همه رو سر کشیدم....
همه نگاهشون رو قفل بود که دوباره لیوانم رو پر کردم و سر کشیدم....
۵ بار اینکارو تکرار کردم....
بعد ۵ بار تموم شد....
و من دوباره سفارش دادم....
توی این مدت هیچکس لب به چیزی نزد...
تا حالا مس*ت نشده بودم....
الانم مس*ت نبودم فقط یکم سردرد گرفته بودم...
داشتم هفتمی رو میخوردم که یونجون لیوانم رو گرفت.....
-دیگه بسه
+ولش کن.....من به این راحتی مس*ت نمیشم
-اوکی قبول ولی دیگه بسه.....
بالاخره یوری هم لیوانش رو پر کرد و شروع کردبه نوشیدن....
+لیوانم رو ول کن....
تا یونجون خواست چیزی بگه لیا اومد کنارم و گفت....
٪یونجی بسه....خیلی خوردی بیا یکم آروم پیش بریم باشه؟
صورت همو داشته باشیم تو دیکشنری من:
بتونیم همو ببینیم
#ᏢᎪᎡͲ_⁰⁰⁷
اما به همینجا ختم نشد....
سه نفر اومدن داخل....
یونجون سونبه، سوبین سونبه و بومگیو سونبه....
&اینا اینجا چیکار میکنن
+همه میزا پره که!
٪میز ما....
+جای سه نفر صندلی داره!!!!
اینو گفتم و با استرس بهشون نگاه کردم....
گارسون اومد و گفت....
گارسون: ببخشید سه نفر از اعضای تی اکس تی اومدن مشکلی نداره پیش شما بشینن؟؟؟؟
به بچه ها نگاهی انداختم و با ایما و اشاره گفتن مشکلی ندارن....
+مشکلی نیست....
تا اونا بیان آروم لب زدم...
+به هر حال توی یه کمپانی هستیم...
سلامی کردن و نشستن....
هر سه تامون یه صندلی درمیون نشسته بودیم تا قشنگ صورت همو داشته باشیم*....
و اونا هم اومدن بین ما نشستن🗿
یونجون سونبه کنار من....
سوبین سونبه کنار یوری.....
و بومگیو سونبه کنار لیا....
گارسون سفارشمون رو آورد و سفارش سونبه هامون رو گرفت...
لیا و یوری درصد کمی سفارش داده بودن و من ۱۰۰٪.....
ویس*کی رو توی لیوانم ریختم و پرش کردم....
و یه نفس همه رو سر کشیدم....
همه نگاهشون رو قفل بود که دوباره لیوانم رو پر کردم و سر کشیدم....
۵ بار اینکارو تکرار کردم....
بعد ۵ بار تموم شد....
و من دوباره سفارش دادم....
توی این مدت هیچکس لب به چیزی نزد...
تا حالا مس*ت نشده بودم....
الانم مس*ت نبودم فقط یکم سردرد گرفته بودم...
داشتم هفتمی رو میخوردم که یونجون لیوانم رو گرفت.....
-دیگه بسه
+ولش کن.....من به این راحتی مس*ت نمیشم
-اوکی قبول ولی دیگه بسه.....
بالاخره یوری هم لیوانش رو پر کرد و شروع کردبه نوشیدن....
+لیوانم رو ول کن....
تا یونجون خواست چیزی بگه لیا اومد کنارم و گفت....
٪یونجی بسه....خیلی خوردی بیا یکم آروم پیش بریم باشه؟
صورت همو داشته باشیم تو دیکشنری من:
بتونیم همو ببینیم
- ۱.۷k
- ۲۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط