ایجی

#ای_جی
#اندتیم

وقتی عضو دهم بودی و دوستت داشت ولی.....



تو عضو دهم گروه بودی از وقتی اومدی همه باهات خوب بودن به غیر از اون


واقعا برات سوال بود چرا باهات انقدر سرده

میخواستی ازش بپرسی ولی نمی دونستی چطوری چون او اصلا به حرفت گوش نمی داد

.....

رفتی تو آشپز خونه که آب بخوری اونم اونجا بود با دیدن تو میخواست بره

ولی تو مانه اش شدی

ا.ت: میشی بگی چرا ازم فرار میکنی
ای جی: به تو ربطی نداره
ا.ت:بهم ربط نداره چرا اینجور رفتار میکنی
ای جی: شاید دلم نمیخواد بگم مگه زوره
ا.ت: نه میتونی بری

........

واقعا از رفتارش خسته شده بودی
رفتی در اتاقش رو زدی


ای جی: بیا تو

ا.ت: میخوام یه سوال بپرسم
ای جی: اگه میخوای دوباره اون سوالت رو تکرار کنی باید بری

ا.ت: واقعا جواب دادن به این سوال انقدر سخته
ای جی: اگه میدونستی تو دلم چی میگذره اینو نمی گفتی
ا.ت:منظورت چیه
ای جی: هیچی چیزی نیست
من فقط .....
ا.ت:فقط چی
ای جی: فقط دوست دارم نمی تونستم بهت بگم چون فکر میکردم دوستم نداری و این منو آزار میداد اگه هم........

با قرار گرفتن لبات روی لباش حرفش نیمه کاره موند

ا.ت:منم دوستت دارم ایجویااا
ای جی: واقعا
ا.ت:آره واقعا

ایندفعه اون یه بوسه ی آروم رو شروع کرد.......




تمام