سناریو

#سناریو
#استری_کیدز
#استریکیدز

(هان)
توی خونه ی خودتون بودین و خانوادتو برای شام دعوت کرده بودین .
هان داشت با بابات حرف میزد تو هم توی آشپز خونه در حال درست کردن غذا بودی .
چند دقیقه گذشته بود که تو هنوز از آشپزخونه نیومدی بیرون ، هان هم وقتی دید سرت خیلی شلوغه اومد پیشت.
_کمک میخوای؟
بهش نگاهی انداختی
+اوم....نه... دیگه آخرشه
نزدیکت شد و موهاتو از جلوی صورتت کنار زد و شروع به بوسیدنت کرد .
همینطور داشتین همو میبوسیدین که مامانت وارد شد و سری از هم جدا شدین. هر دوتون از خجالت سرخ شده بودین که مامانت خندش گرفت
× شما به کارتون ادامه بدین (خنده)

(هیونجین)
بخاطر گرم گرفتنت با پسر عموت به شدت عصبانی بود و فقط منتظر بود یکجا تنها گیرت بیاره .
تو هم همچنان داشتی با پسر عموت صحبت میکردی دیگه بعد از چند دقیقه بلند شدی بری سرویس که همون موقع هیونجین هم پاشد و دنبالت تا سرویس اومد .
داشتی وارد سرویس می‌شدی که دستت توسط هیونجین کشیده شد و باعث شد به دیوار کنار سرویس بخوری ، هیونجین هم صورتشو بهت نزدیک کرد به طوری که کاملاً صدای نفس نفس زدناش از خشم رو میشد به خوبی شنید
_ به چه حقی؟ به چه حقی با اون عوضی گرم میگیری
با صدای آروم ولی با خشم بهت میگفت
که یک دفعه وحشیانه شروع به بوسیدنت کرد.
توی همین حین پسر عموت به همراه مامانت برای اینکه ببینن شما دوتا کجا غیبتون زد اومدن و توی راهرو در حالی که چسبیده بودی به دیوار و هیونجین جفت دستاتو گرفته بود و داشت به طرز وحشیانه ای لبات رو شکار میکردن مواجه شدن و ترجیح دادن چیزی نگم و سری فلنگ رو ببندن

(سونگمین)
با مادر و پدرت رفته بودیم ساحل و داشتین عکس می‌گرفتین‌.
از اونجایی که سونگمین عکاستون بود مدام به تو نگاه میکرد و نمیتونست ازت چشم برداره . به همین خاطر هم برای آخرین عکستون
سونگمین دوربین رو به مادرت داد و ازش خواست ازتون عکس بگیره و اومد کنارتو لباتو به بازی گرفت .
مامانت هم که پشماش ریخته بود نتونست کاری کنه و فقط با بهت بهتون نگاه میکرد


(جونگین)
خوب از اونجایی که این پسر نمی‌خواسته کسی مزاحمتون بشه ، دره اتاق رو قفل کرده بوده و شما دوتا واسه خودتون هر کثیف بازی رو انجام دادین، البته که روز بعدش ، مامان و بابات از کبودی های روی گردن خودت و جونگین متوجه ی شبی که گذروندین میشن
دیدگاه ها (۱)

#استری_کیدز#بنگچان#کریستوفر_بنگ#چان#لینو#لی_نو#لی_مینهو#مینه...

#استری_کیدز#بنگچان#کریستوفر_بنگ#چان#لینو#لی_نو#لی_مینهو#مینه...

#سناریو#استری_کیدز#استریکیدز(چان)برای شام خونه ی مادر و پدرت...

وقتی به بچتون حسودی مکننن 🤧بنگ چان:ای خداا این یه زمانی به م...

آپدیت بابل هان🐿: این..می‌خوای بهت عکسی رو نشون بدم که توش کی...

سناریو استری کیدز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط