part
part9
تهیونگ:نزدیکت شدمو بوسیدمت ووووو
)هودتون تصور کنین اهم اهمه دیگ)
سه ساعت بعد
تهیونگ:بعد از خوشگذرونی ات و بغل کردم و خوابیدیم
ات:با تابش نور افتاب بیدار شدم ورفتمwcکارای شخصیمو انجام دادم تهیونگ خواب بود پس یه میز صبحونه خوب میچینم بعد از پختن کیک و پنکیک و کلی مربای خوشمزه و همینطور نوتلا میزو کامل کردم
ات:تهیونگگگ...
تهیونگگگگ
😡تهیونگگگگگگگگگ داد.
تهیونگ:خودمو زدم ب خواب تا بیاد بالا
ات:مگ من با تو نیسم اعصبی
تهیونگ:مثلا خواب
ات:پس من میرم
تهیونگ:کجا با تین عجله خیمه زدم روت
ات:۲ساعته دارم صرات میزنم
تهیونگ:خاستم باهات شوخی کنم
ات:باشه حالا پاشو
تهیونگ:رفتمwcکارای شخصیمو انجام دادم و رفتم سر میز صبحونه
ات:تهیونگ من باید ی چیزی رو بهت بگم
تهیونگ:چیزی شدی
ات:من ی مشگلی دارم میترسم یگم ترکم کنی
تهیونگ:داری میترسونیم
ات:من سرطانه........
باز هم خماری😢😭
تهیونگ:نزدیکت شدمو بوسیدمت ووووو
)هودتون تصور کنین اهم اهمه دیگ)
سه ساعت بعد
تهیونگ:بعد از خوشگذرونی ات و بغل کردم و خوابیدیم
ات:با تابش نور افتاب بیدار شدم ورفتمwcکارای شخصیمو انجام دادم تهیونگ خواب بود پس یه میز صبحونه خوب میچینم بعد از پختن کیک و پنکیک و کلی مربای خوشمزه و همینطور نوتلا میزو کامل کردم
ات:تهیونگگگ...
تهیونگگگگ
😡تهیونگگگگگگگگگ داد.
تهیونگ:خودمو زدم ب خواب تا بیاد بالا
ات:مگ من با تو نیسم اعصبی
تهیونگ:مثلا خواب
ات:پس من میرم
تهیونگ:کجا با تین عجله خیمه زدم روت
ات:۲ساعته دارم صرات میزنم
تهیونگ:خاستم باهات شوخی کنم
ات:باشه حالا پاشو
تهیونگ:رفتمwcکارای شخصیمو انجام دادم و رفتم سر میز صبحونه
ات:تهیونگ من باید ی چیزی رو بهت بگم
تهیونگ:چیزی شدی
ات:من ی مشگلی دارم میترسم یگم ترکم کنی
تهیونگ:داری میترسونیم
ات:من سرطانه........
باز هم خماری😢😭
- ۵۸۴
- ۰۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط