پارت

پارت ۲۵
بهترین شب خوشی

+:واقعا داشتم از ترس و اینگه یه تیکه از وجودمو دارن از دست میدم میمردم..‌‌‌

_:اااههه.‌.... هههه خی.. خیلییی ض..ضع..یفی

+:جونگ کوکی حرف نزن ...(با گریه)

پسر عمو:راست میگه حرف نزن و در آرامش بمیر(خدا نکنه😂)

+:خفه شوووووو(با دادو گریه).

_:ا...ا/ت. ..‌‌‌....

+:جانمم (با گریه)

_:گ..گ...گریه نکن من خوبم ..‌..

+:باشه .....بادیگاردا کمکمون کنید داددد(با داد)
پسرعمو: اگه رفتید سمتش یکی دیگه میزنم.....‌

_:ههههههه(خنده تمسخر آمیز )

+:جونگ کوک بیدار بمون‌...... دیدم غش کرد تو بغلم......
+:ببین یا میزاری کمکمون کنن یا منم میمیرم ....(با گریه)
پسر عمو:نمیزارممممم(داد)

+:تفنگ جونگ کوک و برداشتم و گفتم شلیک میکنم.....

پسر عمو :نمیتونییی....

+:حالا ببین میتونم یانه..‌.(به کتفش یه تیر زد)اهههه.... د..دی...دیددی تونستم......

خمارییییییی ☺️✨
دیدگاه ها (۳)

پارت ۲۴ بهترین شب خوشی +:باشه بابا .. بریم بهشون بگیم......

پارت ۲۳ بهترین شب خوشی _:بیدار شدم دیدم ا/ت خوابیده هنوز...

قلب یخیپارت ۱۴با اینکه شرط هارو رعایت نکردید ولی گذاشتم، نه ...

...بیا باهم فرار کنیم...پارت2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط