مرگ بی پایان پارت ۱۱

الا ویو :
دیدم یه پسره حدودا هم‌سن خودم داره میاد پیشم و بهم میگه بیا بازی کنیم قبول کردم چون مامانم نبود و معلوم نبود کی میاد باهم رفتیم بازی کردیم با گوشی گوشیه از اون پسره بود البته برای مامانش بود بعد بهش گقتم میشه یکم گوشیتو به من هم بدی ؟
هیونجین :نه نمیشه مگه خودت نداری
الا:من مامانم نیست که بخوام ازش یگیرم (بابغض)
هیونجین:به من ربطی نداره
الا:خیلی بیشعوری الان به مامانم میگم
هیونجین:منم به بابام میگم
الاویو
رفتم که برم به مامانم بگم دیدم هیونجین دستم رو گرفت کشید و دستم خش افتاد و درد گرفت منم گریه کردم و اونو زدم هر دوتامون رفتیم که به مامان و اونم به باباش بگه رفتیم ....
دیدگاه ها (۰)

مرگ بی پایان پارت ۱۲

مرگ بی پایان پارت ۱۳

مرگ بی پایان پارت ۱۰

مرگ بی پایان پارت ۹

{مافیای من}{پارت ۹}بعد یه بوس آبدار از لبام کرد و بعد اینکه ...

P¹⁴+ نمی خوای بری عروسی - خوب چی بپوشم+ برو یه لباس درست و ح...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁶ بغلش کردم و بعد گفتم : خب دیگه ، ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط