صندلی عقب تاکسی نشسته بودم و هوا هم خیلی گرم بود

صندلی عقب تاکسی نشسته بودم و هوا هم خیلی گرم بود.

یه خانم کنارم نشسته بود
. با اشاره بهم گفت: ببخشیدمیشه بکشید پایین؟؟؟
گفتم :میخوای بخوری؟؟؟
گفت :کثافت منظورم شیشه بود.
گفتم :بیشعور منم منظورم باد بود...
دیدگاه ها (۱۰)

معتاد های به اینترنت وقتی بیکار میشن دسته جمعی آهاز میخونن :...

معتاد های به اینترنت وقتی بیکار میشن دسته جمعی آواز میخونن :...

چقد دلواپسی سخته چقد دلشوره بی رحمهدارم دق میکنم بی تو دلت ...

درددارداین تنهایی اینجاکه حتی نمیدانم در آغوش چه کسی گریه کن...

پارت 1

رمان فیک پارت 13نشنیدم پس 3قدم رفتم جلو که یهو یه بشکن زدو گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط