چشمان پر طمطراق تو
چَشمانِ پر طُمطُراق تو
مرا مرتعش از شعاعِ خیالی میکند که
وعدهٔ یک عمر بیخوابی را
به نگاهِ به در ماندهام
پیشتر از اینها داده است..
آری..
پیشتر از اینها
به خود لرزیدهام من بارها
از ارتعاشِ این عشقِ محال که
از احتمالِ روشن کردنِ سـیگار
با آخـــــرین خلالِ کبریت
در مسیر رو به یک طوفان
بعیدتر است..
میدانم
ســـرانجام
طوفانِ نگاهت
تمامِ مرا خواهد برد به جایی دور
تا پرت باشم از مرکزِ ثقلِ آغوشِ تو..
که مقیمِ آغوشِ تو بودن
به راستی که
چقدر منافات دارد با
سرنوشتِ محتوم من.. که
از تنهایی
تقدیرها نوشتهاند برای من
تا به شعر بنویسم مُدام حسرت تو را..
مرا مرتعش از شعاعِ خیالی میکند که
وعدهٔ یک عمر بیخوابی را
به نگاهِ به در ماندهام
پیشتر از اینها داده است..
آری..
پیشتر از اینها
به خود لرزیدهام من بارها
از ارتعاشِ این عشقِ محال که
از احتمالِ روشن کردنِ سـیگار
با آخـــــرین خلالِ کبریت
در مسیر رو به یک طوفان
بعیدتر است..
میدانم
ســـرانجام
طوفانِ نگاهت
تمامِ مرا خواهد برد به جایی دور
تا پرت باشم از مرکزِ ثقلِ آغوشِ تو..
که مقیمِ آغوشِ تو بودن
به راستی که
چقدر منافات دارد با
سرنوشتِ محتوم من.. که
از تنهایی
تقدیرها نوشتهاند برای من
تا به شعر بنویسم مُدام حسرت تو را..
- ۱۷۷
- ۲۴ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط