اما

اما
نمی دانی
چه شب هایی سحر کردم؛
بی آنکه یک دم
مهربان باشند با هم پلک های من،
در خلوت خواب گوارایی!
دیدگاه ها (۷)

من همین قدر کهبا حال وهوایتگه گاه برگی ازباغچه ی شعر بچینم ک...

امانمی دانیچه شب هایی سحر کردم؛بی آنکه یک دممهربان باشند با ...

من همین قدر کهبا حال وهوایتگه گاه برگی ازباغچه ی شعر بچینم ک...

انگور ، انگور استچه در اسپانیاچه در دامنه های دالاهوبر چشم ه...

کجا بودی که دیشب تا سحر در فکر گیسویتدلم خواب پریـشان دید و ...

زیباترین لبخند جهان را داشت آن شب کنارم خوابیده بود بیدار شد...

عاشق نشدی زاهد ، از  عشق چه می دانی یک مهر زِ او دیدم ، از غ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط