دلتنگت که می شوم

دلتنگت که می شوم
تکه ای از من
شعر می شود
به روی دفترم
خاطرات مچاله شده ی دیروزهایمان
دست وپا می زنند
و قلمم بی اراده از تو می نویسد
دلتنگت که می شوم
حس پرواز در وجودم
بال بال می زند
و فقط تو را می خواهم
دلتنگت که می شوم
چشمانم به وسعت ابر بهار
می گریند
دلتنگت که می شوم
و من همیشه دلتنگ توأم
دیدگاه ها (۳)

سرِ خاکِ مادر بزرگ مشغولِ خواندنِ فاتحه بودمکه صدای جوانی تو...

مثل اعتراف به قتلی که نکرده‌ام دوستت دارم،مثل ماندن روی حرف‌...

اجازه می‌دهی آرزویت کنم؟ من از خیرِ در آغوش گرفتنت گذشتم...ب...

یک وقت هایی هست که هم طاقت تنهایی را نداریهم طاقت بودن با کس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط