بعد از آن عشقی که در ما اتفاق افتاده است
بعد از آن عشقی که در ما اتفاق افتاده است
چشمهایت ظاهرا از اشتیاق افتاده است
فال لازم نیست، حتی از خطوط دستهات
میتوان فهمید بین ما فراق افتاده است
سوختم اما وجودم روشنی بخش تو شد
قدر یک هیزم که آغوش اجاق افتاده است
این در و آن در زدن چیزی برای من نداشت
مثل گنجشکی که در دام اتاق افتاده است
ترس از این "دوستت دارم" به ما محدود نیست
در تمام شهر انگار اختناق افتاده است
درد دارد نقش عاشقپیشه را بازی کنیم
بعد از آن عشقی که در بند نفاق افتاده است
چشمهایت ظاهرا از اشتیاق افتاده است
فال لازم نیست، حتی از خطوط دستهات
میتوان فهمید بین ما فراق افتاده است
سوختم اما وجودم روشنی بخش تو شد
قدر یک هیزم که آغوش اجاق افتاده است
این در و آن در زدن چیزی برای من نداشت
مثل گنجشکی که در دام اتاق افتاده است
ترس از این "دوستت دارم" به ما محدود نیست
در تمام شهر انگار اختناق افتاده است
درد دارد نقش عاشقپیشه را بازی کنیم
بعد از آن عشقی که در بند نفاق افتاده است
- ۲۷۵
- ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط