هیچ اتفاقی بدون حکمت نیست

هیچ اتفاقی بدون حکمت نیست
روزگاری پادشاه و وزیری بودند،در این مدت وزیر همراه، پادشاه بود و هر اتفاق خیر یا شری که برای پادشاه میافتاد وزیر خطاب به بادشاه میگفت: حتما حکمت خداست..! تا اینکه روزی پادشاه دستش را با جاقو برید، و وزیر مثل همیشه گفت: بریده شدن دستت حکمتی دارد! پادشاه این بار عصبانی شد، و با تندی با وزیر برخورد کرد،و او به حکمت این اتفاق باور نداشت و وزیر را به زندان انداخت. فردای آنروز طبق عادت به شکار رفت، ولی! اینبار بدون وزیر بود مشغول شکار بود، که عده ای مردان بومی او را گرفتند و خواستن پادشاه را برای خدایانشان قربانی کنند! ولی قبل از قربانی متوجه شدن! دست بادشاه زخمی است! وآنان تنها قربانی سالم و بدون نقص میخواستن. به خاطر همین بادشاه را آزاد کردن! پادشاه به قصر برگشت و بیش وزیر در زندان رفت! و قضیه را برای او نقل کرد: و گفت: حکمت بریده شدن دستم را فهمیدم! ولی: حکمت زندان رفتن تو را نفهمیدم! وزیر جواب داد: اگر من زندان نبودم حتما با تو به شکار می آمدم، و من که سالم بودم به جای شما حتما قربانی میشدم

#خبرهای_خوب
#انرژی_مثبت
#khabarhay_khub
#energy_mosbat
دیدگاه ها (۸)

دریافتم، زندگی معجزه حیات است.زندگی با کلمه‌های من ساخته می‌...

در زندگی چیزی که انجام آن سخت است ولی در عین حال بسیار جذاب ...

اگر از شما نام تمام کسانی را که دوست دارید بپرسم،چقدر طول می...

سه پسر 12 ساله برای شرکت در کلاس ورزش به سوی زمین فوتبال می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط