ارتشی من

ارتشی من
پارت ۸

ویو بینا
سریع رفتم خونه چون خیلی ذوق داشتم قراره بعد از ۱ماه خالمو ببینم پس سریع به سمت فرودگاه رفتم
پرش زمانی به فرودگاه
بیناتا خالشو دید پرید بغلش و خالشم به صورت مادرانه نوازشش میکرد
خ. ب: وای بینا دلم برات یه زره شده بود
بینا: منم خاله جون منم
بینا و خالش به سمت خونه رفتن وکلی خوش گذروندن
پرش زمانی به تخت خواب و زمان خواب
بینا به سمت خالش میره و بهش شب بخیر میگه
بینا: خاله جون شب بخیر
خ. ب: شب تو ام بخیر بینا
بینا: راستی خاله فردا یادت نره بعد از مدرسه من میرم شهر بازی توام بیا تا خوش بگذرونیم
خ. ب: باشه برو بخواب فردا مدرسه داری
بینا: باشه
پرش زمانی به اتاق
خیلی خسته بودم پس سریع خوابیدم

ببخشید کم بود اصلا حمایت نمیشه اینو واقعا میگم
🥺
دیدگاه ها (۲)

چند پارتی وقتی دعوا میکنیدو... ویو ات سریع به سمت جانگ رفتم ...

وقتی دعواتون میشه و... ویواتدیگه خسته شدم داشتم فقط گریه میک...

ارتشی منپارت ۷معلم: بینا و کوک بیاید دفترکوک: باشبینا:(تو ذ...

ارتشی من پارت ۶که یهو بینا یه توف کرد تو غذا کوک: داری چه غل...

هنرمند کوچولوی من

پارت۲۱

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۱تهیونگ خیلی تعجب کرده بود نمیدونم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط