من بی تو

منِ بی تو
منِ بعد از تو
چه غریب و آشناس
میان انبوه آدم های انسان نما
دل سپردم به چشمانت و در این دوزخ گرفتارم
منِ بی چشمانت
منِ بعداز چشمانت
پره از دلشوره و اضطراب
در خیال دستانت که لمس کند و جان بگیرد
من بی دستانت
من بعد از دستانت
تشنه ی آغوش گرمیست که برخیزد و از سر بگیرد
عاشقی را. زندگی را
منِ بی آغوشت
منِ بعداز آغوشت
کالبدی سرد و بی جان است
بوسه هایت را کم دارد برای
برای احیا شدن
تو باشی دیگر چه نیازیست به تنفس برای ادامه ی حیات...

بی تو دیگر "من"
خوده من نیستم....
من بعداز تو
چه منِ غریبی ست...
دیدگاه ها (۵)

دلم از نبودنت پر استهر روز خاطراتم را الک میکنمو جز دلتنگی ت...

غمی دارد دلم، شرحش فقط افسانه می‌ خواهدبه پای خواندنش هم گری...

باشد بخواب ...ولی بی وفای من ،یک "شب بخیر" ،مگر چند واژه بود...

حالا که رفته ای من هنوز پشت پنجره در فکر فرو میروم !...اصلا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط