یک نفر پیدا شده این دفترم را میخرد

یک نفر پیدا شده این دفترم را میخرد
اشک و آهم را ببین یک لحظه درجا میخرد

شعرهای خوب اینجا قیمتش ارزان تراست
او تمام شعر من را نقد و یکجا میخرد

از نبودنهای پی در پی و جایِ خالی ات
سایه اش پیداشده ,خوف و رجا را میخرد

در به در در کوچه میگردم که شعری سر کنم
در خیابان همدمم هست و همانجا میخرد

اکثراً گم میشوم در بین مردم ها ولی
او تمام خستگی ها را همینجا میخرد

گاه ابیاتم کمی تلخ است و گاهی بی نمک
او ولی شعر سیاه و جابه جا هم میخرد...
دیدگاه ها (۳)

زن طلاییست که عاشق شدنش اجبار استهمچو برگیست که گریان شدنش ا...

سی سالگی به بعد که عاشق شوی دیگر اسمش را نمی نویسی کف دستت ...

روز زن مبارک !!!!! مرد ایرانی! "کمی برادرم باش"......

از غـــــم تقاضا ڪرده ام ، ازخــود گر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط