خاطرات طنز از دفاع مقدس
خاطرات طنز از دفاع مقدس
امدادگرای عتیقه
بار اولم بود که مجروح میشدم و زیاد بیتابی میکردم. یکی از برادرای امدادگر بالاخره اومد بالای سرم و با خونسردی گفت: «چیه، چه خبرته؟» تو که چیزیت نشده بابا! تو الآن باید به بچههای دیگر هم روحیه بدهی، اون وقت داری گریه میکنی؟! -
تو فقط یک پایت قطع شده، ببین بغلدستیات سر نداره، هیچی هم نمیگه، این را که گفت، بیاختیار برگشتم و چشمم افتاد به بندهی خدایی که شهید شده بود! بعد توی همان حال که درد مجال نفسکشیدن هم نمیداد، کلی خندیدم و با خودم گفتم: عجب عتیقههایی هستند این امدادگرا.
#یا_مهدی_ادرکنی
امدادگرای عتیقه
بار اولم بود که مجروح میشدم و زیاد بیتابی میکردم. یکی از برادرای امدادگر بالاخره اومد بالای سرم و با خونسردی گفت: «چیه، چه خبرته؟» تو که چیزیت نشده بابا! تو الآن باید به بچههای دیگر هم روحیه بدهی، اون وقت داری گریه میکنی؟! -
تو فقط یک پایت قطع شده، ببین بغلدستیات سر نداره، هیچی هم نمیگه، این را که گفت، بیاختیار برگشتم و چشمم افتاد به بندهی خدایی که شهید شده بود! بعد توی همان حال که درد مجال نفسکشیدن هم نمیداد، کلی خندیدم و با خودم گفتم: عجب عتیقههایی هستند این امدادگرا.
#یا_مهدی_ادرکنی
- ۱۴۸
- ۱۶ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط