خاطرات طنز از دفاع مقدس

خاطرات طنز از دفاع مقدس
امدادگرای عتیقه

بار اولم بود که مجروح می‌شدم و زیاد بی‌تابی می‌کردم. یکی از برادرای امدادگر بالاخره اومد بالای سرم و با خونسردی گفت: «چیه، چه خبرته؟» تو که چیزیت نشده بابا! تو الآن باید به بچه‌های دیگر هم روحیه بدهی، اون وقت داری گریه می‌کنی؟! -

تو فقط یک پایت قطع شده، ببین بغل‌دستی‌ات سر نداره، هیچی هم نمی‌گه، این را که گفت، بی‌اختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده‌ی خدایی که شهید شده بود! بعد توی همان حال که درد مجال نفس‌کشیدن هم نمی‌داد، کلی خندیدم و با خودم گفتم: عجب عتیقه‌هایی هستند این امدادگرا.


#یا_مهدی_ادرکنی
دیدگاه ها (۴)

سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت)) - حاجی، این آخ...

بسم الله الرحمن الرحیم دعای امام_سجاد علیه السلام برای فرزن...

:'( :'( :'( :'( :'(

#یا_مهدی_ادرکنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط