شراب شوق می نوشم به گرد یار می گردم

شراب شوق می نوشم به گرد یار می گردم
سخن مستانه می گویم ولی هوشیار می گردم
گهی خندم گهی گریم گهی افتم گهی خیزم
مسیحا در دلم پیدا و من بیمار می گردم
# مولانا
.
دیدگاه ها (۱)

دستانم بوی گل میداد مرا به جرم چیدن گل دستگیر کردند...بی آنک...

گفتم. دلم دلتنگ توست گفتی مدارا کن گلم با اشک حسرت نیمه شب گ...

عاقلی بودم به عشق یار دیوانه شدمآشنائی یافتم ازخویش بیگانه ش...

تو رها در من و من محو سراپای توأمتو همه عمر من و من همه دنیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط