چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد

دست و پا می زنی و در به رویت می بندد



سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد

نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد



اینچنین ناله نکن عرش خدا می لرزد

در خراسان دلت قلب رضا می لرزد



پسرت نیست سر از خاک تو را بردارد

کمی از رنج غریبیِ شما بردارد



از ترک های لبت درد عطش می بارد

چقدر حجره به گودال شباهت دارد



افتابت به لب بام تماشایی شد

تا سه روز از بدنت خوب پذیرایی شد



دل خورشید به تنهایی تان می سوزد

چهره ات گفت که عمرت چه جوان می سوزد
دیدگاه ها (۱)

متن شایعه"در یک حفاری گاز طبیعی در عربستان سعودی اجسادی از ق...

متن شایعه"تشق القمر تکرار می شوداز اتفاق روز 5 شهریور مطلع ب...

از جمال مصطفی روئی بیاد آمد مراوز دم و یس القرن بوئی بیاد آم...

زمهر اولیاء الله شانی کرده ام پیدابرای خویش عیشی جاودانی کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط