پارت
پارت3
ویو جیمین
جیهوپ جوما رو کول کرد و به طرف بیمارستان دویید... منم باهاش رفتم چون اصلا نمیخواستم اتفاقی واسه جوما بیوفته...
ویو جیهوپ
وارد بیمارستان که شدم... هی پشت هم میگفتم"پرستار کمک... لطفاً کمکم کنید" که یکیشون اومد و گفت...
🧑⚕️:چی شده؟!
جیهوپ: خانم لطفاً دوستم بی هوش شده!
🧑⚕️:سریع بزاریدشون روی برانکارد*رو به پرستارای دیگه*
(برانکارد بیارید منو روش بزارید😂)
وقتی روی برانکارد گذاشتمش انگار یه تیکه از جونمو ازم جدا کردن... من واقعا عاشقش بودم و از ته قلب دوستش داشتم...منتقلش کردن به ای سی یو
جیمین روی صندلی نشسته بود و پاهاش رو تکون میداد... معلوم بود چقدر استرس داره... خودم وضع بهتری نداشتم... مثل دیوونه ها توی بیمارستان راه میرفتم... ولی حالش خوبه؟!خوب میشه؟! اصلا به من احساسی داره؟! اگه جیمین رو انتخاب کنه من نابود میشم... بدون اون نمیتونم... هزارتا سوال مثل این و حتی بد تراز اون توی ذهنم میچرخید
ویو جیمین
جیهوپ جوما رو کول کرد و به طرف بیمارستان دویید... منم باهاش رفتم چون اصلا نمیخواستم اتفاقی واسه جوما بیوفته...
ویو جیهوپ
وارد بیمارستان که شدم... هی پشت هم میگفتم"پرستار کمک... لطفاً کمکم کنید" که یکیشون اومد و گفت...
🧑⚕️:چی شده؟!
جیهوپ: خانم لطفاً دوستم بی هوش شده!
🧑⚕️:سریع بزاریدشون روی برانکارد*رو به پرستارای دیگه*
(برانکارد بیارید منو روش بزارید😂)
وقتی روی برانکارد گذاشتمش انگار یه تیکه از جونمو ازم جدا کردن... من واقعا عاشقش بودم و از ته قلب دوستش داشتم...منتقلش کردن به ای سی یو
جیمین روی صندلی نشسته بود و پاهاش رو تکون میداد... معلوم بود چقدر استرس داره... خودم وضع بهتری نداشتم... مثل دیوونه ها توی بیمارستان راه میرفتم... ولی حالش خوبه؟!خوب میشه؟! اصلا به من احساسی داره؟! اگه جیمین رو انتخاب کنه من نابود میشم... بدون اون نمیتونم... هزارتا سوال مثل این و حتی بد تراز اون توی ذهنم میچرخید
- ۴.۰k
- ۲۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط