فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۳

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت¹³

کوک داشت برام شکلات داغ درست میکرد آنا و مامان‌بزرگ توی حال نشسته بودن و تلوزیون نگا میکردن . مامان بزرگ کوک و صدا زد
× بیا اینجا کارت دارم ( بدون ات )
کوک : هوفففف خدایا صبر بده
اومد جلوم روی اوپن بودم کمرم رو گرفت و آوردم پایین
کوک : میرم ببینم مامان چی میخواد تو شکلات داغتو بخور
بعدم رفت
ویو کوک *
کوک : چیه ؟
× آنا میمونه اینجا پیشتون یک هفته اگه قلبتو باختی باید ات رو برگردونی پرورش گاه اگه هم نه ات تا آخر عمر میمونه پیشت و من دیگه جلوش رو نمیگیرم
مجبور شدم قبول کنم
کوک : هوففف باشه ولی فقط یک هفته
ویو ات *
مامان بزرگ رفت و این زنه که به کوک چسبیده بود موند هوف حالم به هم خورد ایشششش ( ات و حسودی ؟ نه باباااا )  کوک کلافه بود
آنا : ددی میشه برام کاکائو درست کنی ؟
کوک میدونه من رو کاکائو هام حساسم یه نگاهی بم کرد و
کوک : نداریم
رفتم جلوشون ایستادم و گفتم
ات : میشه با کوک تنها حرف بزنم ؟
دختره یهو با صدای بلند گفت
آنا : تو بهش میگی کوک ؟ مگه پدر خوندت نیست ؟
اعصابم خرد شدش ولی کوک متوجه شد
کوک : ات برو اتاق من الان میام . آنا من و ات فقط دوستیم من به چشم دخترم نمیبینمش
خوشحال شدم و رفتم تو اتاق کوک بعد چند دقیقه اومد
کوک : بله ات کارم داشتی ؟
ات : کوک ددی یعنی پدر این چرا اینجوری صدات میکنه
دیدگاه ها (۱۴)

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۴

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۵

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۲ ورق بزن

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۱

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۵

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۱

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط