part5
مینسو: زود اومدید
ا/ت: ببخشید
رفتم نشستم
جینسو:ا/ت خوبی؟
ا/ت: نکنه توهم فکر میکنی تصادف کردم
جینسو: چی؟
ا/ت: هیچی ولش کن چی میخوری؟ دیگه نخور بده من
جینسو: برات سفارش میدم
ا/ت: من همینو میخوام
جینسو: خب بیا
چند ساعت بعد
جینسو
با صدای جیغی از خواب بیدار شدم سریع رفتم بیرون
مینسو: چیشده؟
جینسو: توهم شنیدی
رفتیم اتاق ا/ت داشت خودشو میزد
جینسو: ا/ت چیکار میکنی؟
مینسو: اروم باش
ا/ت: ولم کنید(داد)
دستاشو گرفتیم
مینسو: اروم باش
با صدای بلند گریه میکرد و داد میزد بعد از چند دقیقه چشماشو باز کرد
ا/ت: مینسو
مینسو: خوبی؟
ا/ت: من زندم؟
جینسو: میخوای بریم دکتر
ا/ت: نه سرم درده
جینسو: چیزی نیست کابوس دیدی بخواب
ا/ت:خیلی ترسناک بود میخوام برم معذرت خواهی کنم و بهش قول بدم
مینسو: به کی؟
ا/ت: هانا
جینسو:چه خوابی دیدی؟
ا/ت: هانا گریه میکرد خیلی ناراحت بود کار بدی بهش کرده بودم بهش یه قولی داده بودم بعد بهش خیانت کردم
مینسو: من هرشب خواب میبینم دارم از جینسو خیانت میکنم بخواب چیزی نیست
ا/ت: مینسو من دوست بدی هستم
مینسو: نه کی گفته بخواب فکر هیچی نکن
ا/ت: باشه
فردا
رفته بودم خونه هانا
هانا: دختر این فکر نکن تو چاقو بیاری منو بخوای بکشی هم هیچی نمیگم و اینکه دوست پسرم نیستی بهم خیانت کنی گریه کنم و تو داری منو خوشحال میکنی که از جونگکوک انتقام میگیری
ا/ت: وایی هانا حرفشو نزن..
هانا: چرا؟
ا/ت: ازش متنفرم نمیدونم
تو چطور عاشقش شده بودی واقعا چطور عاشقش شدی؟
هانا: نمیدونم من دیگه خیلی ازش متنفر شدم دیگه برام مهم نیست
ا/ت: ولی من دست از انتقامم برنمیدارم باید بدونم چرا اشک دوستمو دراورد منم اشکشو درمیارم
هانا: بخاطر همینه عاشقتم دوست پایه و همچیز تموم من
ا/ت: ولی جینسو خیلی گیر میده نمیزاره بهش نزدیک بشم میخوام کاری کنم از خودشم متنفر بشه
هانا: چطور میخوای اینکارو کنی؟
ا/ت: میبینی
هانا: دیوونتم
ا/ت: منم همینطور
هانا: بزار بهت بگم جدیدا یه پسره هست خیلی از من خوشش میاد...
ا/ت: خب
چند روز بعد
داشتم تلویزیون میدیدم
صدای درو شنیدم
ا/ت: جینسو برو درو باز کن
اِ فراموش کردم خونه نیستند
رفتم درو باز کردم
کوک: سلام
ا/ت: سسلام
کوک: جینسو و مینسو خونه هستن
ا/ت: نه نیستن
کوک: باشه خب من میرم وقتی اومدن بگو بهم زنگ بزنند
ا/ت: بیا داخل الان میان
کوک: نه مزاحم نمیشم
ا/ت: نه بیا داخل
کوک: باشه
رفتیم داخل
ا/ت: چیزی میخوری برات بیارم؟
کوک: نه ممنون
تق تق تق
کوک: میرم درو باز کنم
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
ا/ت: ببخشید
رفتم نشستم
جینسو:ا/ت خوبی؟
ا/ت: نکنه توهم فکر میکنی تصادف کردم
جینسو: چی؟
ا/ت: هیچی ولش کن چی میخوری؟ دیگه نخور بده من
جینسو: برات سفارش میدم
ا/ت: من همینو میخوام
جینسو: خب بیا
چند ساعت بعد
جینسو
با صدای جیغی از خواب بیدار شدم سریع رفتم بیرون
مینسو: چیشده؟
جینسو: توهم شنیدی
رفتیم اتاق ا/ت داشت خودشو میزد
جینسو: ا/ت چیکار میکنی؟
مینسو: اروم باش
ا/ت: ولم کنید(داد)
دستاشو گرفتیم
مینسو: اروم باش
با صدای بلند گریه میکرد و داد میزد بعد از چند دقیقه چشماشو باز کرد
ا/ت: مینسو
مینسو: خوبی؟
ا/ت: من زندم؟
جینسو: میخوای بریم دکتر
ا/ت: نه سرم درده
جینسو: چیزی نیست کابوس دیدی بخواب
ا/ت:خیلی ترسناک بود میخوام برم معذرت خواهی کنم و بهش قول بدم
مینسو: به کی؟
ا/ت: هانا
جینسو:چه خوابی دیدی؟
ا/ت: هانا گریه میکرد خیلی ناراحت بود کار بدی بهش کرده بودم بهش یه قولی داده بودم بعد بهش خیانت کردم
مینسو: من هرشب خواب میبینم دارم از جینسو خیانت میکنم بخواب چیزی نیست
ا/ت: مینسو من دوست بدی هستم
مینسو: نه کی گفته بخواب فکر هیچی نکن
ا/ت: باشه
فردا
رفته بودم خونه هانا
هانا: دختر این فکر نکن تو چاقو بیاری منو بخوای بکشی هم هیچی نمیگم و اینکه دوست پسرم نیستی بهم خیانت کنی گریه کنم و تو داری منو خوشحال میکنی که از جونگکوک انتقام میگیری
ا/ت: وایی هانا حرفشو نزن..
هانا: چرا؟
ا/ت: ازش متنفرم نمیدونم
تو چطور عاشقش شده بودی واقعا چطور عاشقش شدی؟
هانا: نمیدونم من دیگه خیلی ازش متنفر شدم دیگه برام مهم نیست
ا/ت: ولی من دست از انتقامم برنمیدارم باید بدونم چرا اشک دوستمو دراورد منم اشکشو درمیارم
هانا: بخاطر همینه عاشقتم دوست پایه و همچیز تموم من
ا/ت: ولی جینسو خیلی گیر میده نمیزاره بهش نزدیک بشم میخوام کاری کنم از خودشم متنفر بشه
هانا: چطور میخوای اینکارو کنی؟
ا/ت: میبینی
هانا: دیوونتم
ا/ت: منم همینطور
هانا: بزار بهت بگم جدیدا یه پسره هست خیلی از من خوشش میاد...
ا/ت: خب
چند روز بعد
داشتم تلویزیون میدیدم
صدای درو شنیدم
ا/ت: جینسو برو درو باز کن
اِ فراموش کردم خونه نیستند
رفتم درو باز کردم
کوک: سلام
ا/ت: سسلام
کوک: جینسو و مینسو خونه هستن
ا/ت: نه نیستن
کوک: باشه خب من میرم وقتی اومدن بگو بهم زنگ بزنند
ا/ت: بیا داخل الان میان
کوک: نه مزاحم نمیشم
ا/ت: نه بیا داخل
کوک: باشه
رفتیم داخل
ا/ت: چیزی میخوری برات بیارم؟
کوک: نه ممنون
تق تق تق
کوک: میرم درو باز کنم
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
- ۲۶.۷k
- ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط