خیلی دوستش داشتم

خیلی دوستش داشتم..
خیلی زیاد..
خب!
حق داشتم!
انصافا حق داشتم!
یه پسر ..نه!
یه مرد بود..
اما مرموز وزیادی مغرورنبود
ازونا که سیگار برگ میکشند و جون میدن از دور نگاهشون کنی و رویا ببافی
اون
فرق داشت باهمه..خیلی زیاد..
انقد که نفهمیدم کی
برام مهم شد اینهمه تفاوتاش
با آدمایی که تا امروز شناخته بودم.
مثلا..برعکس همه به موج موهام دریا نمیگفت!
اما وقتی برای عید کوتاهش کردم گفت یه دسته ش مال من!
هرچی ام پرسیدم چرا خندید و گفت
تو فکر کن میخوام سیم تلفن مونو واسه سال جدید نو کنم..
به چشمام نمیگفت آسمون شب.. مثه خیلیا داستان غرق شدن تو چشم نمیبافت
فقط یه بار حرفش که شد..
خیلی عادی گفت اگه دخترمون چشماش شبیه تو شد اسمشو میذاریم ‌یلدا
نمیگفت نگات ستاره داره..
اما خوب بلد بود..خوووب...
که چطوری بخندونتم که تمام ستاره های آسمون جاخوش کنن تو چشمام.. شاید سردرنمیاورد ازهزارتا تغییر دخترونم اما کیف میکردم از همین که تغییرمو میدید و دقیقا نمیفهمید چیکار کردم و کلافه آخرش میگفت:باز تو این مدلی آرایش کردی!!! میدونی..حالا که فکر میکنم..
به خودم ..
دلم..
و اونهمه ک دوستش داشتم..
میبینم
خب..
حق داشتم.. انصافا حق داشتم..
حتی از قبل هم‌بیشتر حق میدم به خودم..
مرد داستان من...
راستی راستی مرد بود..
مردداستان من..
زیادی مرد بود..
دیدگاه ها (۱)

تقدیم به گلهای ویس

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁴حرفی برای گفتن نداشتم... فقط سکوت کردم. ج...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط