پارت
پارت۲
جین ائه حسابی مشتاق بود که ببینه چه کسانی اتاق وی ای پی رو رزرو کردن
بعد از اینکه کاراش تموم شد و قرار بود غذا رو ببره آقای چا گفت
آقای چا:ای دختره کی بهت گفته که تو این و میبری هان
جین ائه:ولی
آقای چا:تو این و نمیبری یوما تو ببرش
جین ائه:ولی من زحمت کشیدم و این سینی رو چیدم حالا میگین یوما که دختر خودتونه ببرش واقعا که جالبه
آقای چا یخ سیلیِ محکمی به جین ائه زد که باعث شد جین ائه بیوفته روی زمین و گوشه لبش خونی بشه
آقای چا:تو اخراجی الانم زود برو بیرون
جین ائه سریع از اونجا بیرون اومد و شروع به گریه کرد
اخه اون دختر چه گناهی داشت اخه چرا باید انقدر اذیت میشد
بعد از چند دقیقه خودشو جمع کرد و به سمت خوابگاهش راه افتاد
لحظه ای ایستاد و سمت چپ سینش و گرفت حسابی دردش میومد خب وقتی دارو هاش و نخورده بایدم درد کنه
با همون وضع خودشو بزور به خوابگاه رسوند و بعد از خوردن داروهاش خوابید
روز بعد دوباره باید بفکر کار میبود
بعد از آماده شدن به مدرسه رفت
و روی صندلیش نشست
یانگ می:خوبی
جین ائه:هوم اره خوبم
یانگ می:رنگت پریده
جین ائه:نه چیزی نیس خوبم
و بعد معلم اومد و شروع به درس دادن کرد
---------------------
جین ائه با بی حوصلگی وسایلش و جمع کرد همین که میخواست بره بیرون یانگ هی خواهر دوقلوی یانگ می جلوشو گرفت
اون دوخواهر از قلدرای مدرسه بودن و فقط چند روزی بود که کسی رو نداشتن که براش قلدری کنن تا اینکه جین ائه به مدرسه اومد
.........................
جین ائه حسابی مشتاق بود که ببینه چه کسانی اتاق وی ای پی رو رزرو کردن
بعد از اینکه کاراش تموم شد و قرار بود غذا رو ببره آقای چا گفت
آقای چا:ای دختره کی بهت گفته که تو این و میبری هان
جین ائه:ولی
آقای چا:تو این و نمیبری یوما تو ببرش
جین ائه:ولی من زحمت کشیدم و این سینی رو چیدم حالا میگین یوما که دختر خودتونه ببرش واقعا که جالبه
آقای چا یخ سیلیِ محکمی به جین ائه زد که باعث شد جین ائه بیوفته روی زمین و گوشه لبش خونی بشه
آقای چا:تو اخراجی الانم زود برو بیرون
جین ائه سریع از اونجا بیرون اومد و شروع به گریه کرد
اخه اون دختر چه گناهی داشت اخه چرا باید انقدر اذیت میشد
بعد از چند دقیقه خودشو جمع کرد و به سمت خوابگاهش راه افتاد
لحظه ای ایستاد و سمت چپ سینش و گرفت حسابی دردش میومد خب وقتی دارو هاش و نخورده بایدم درد کنه
با همون وضع خودشو بزور به خوابگاه رسوند و بعد از خوردن داروهاش خوابید
روز بعد دوباره باید بفکر کار میبود
بعد از آماده شدن به مدرسه رفت
و روی صندلیش نشست
یانگ می:خوبی
جین ائه:هوم اره خوبم
یانگ می:رنگت پریده
جین ائه:نه چیزی نیس خوبم
و بعد معلم اومد و شروع به درس دادن کرد
---------------------
جین ائه با بی حوصلگی وسایلش و جمع کرد همین که میخواست بره بیرون یانگ هی خواهر دوقلوی یانگ می جلوشو گرفت
اون دوخواهر از قلدرای مدرسه بودن و فقط چند روزی بود که کسی رو نداشتن که براش قلدری کنن تا اینکه جین ائه به مدرسه اومد
.........................
- ۶.۶k
- ۲۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط