صدوپنجاه سال دیگر شاید هم کمتر نه من هستم نه هیچ یک از
صدوپنجاه سال دیگر شاید هم کمتر، نه من هستم، نه هیچ یک از نزدیکانم، نه هیچ یک از همکلاسیهای دانشکده، نه هیچیک از مردم شهرم، نه هیچیک از مردم ایران و نه حتی یک نفر از این نُه میلیارد نفری که روی این کرهی کوچولوی گم هستی در حال لولیدن هستند، حتی آنهایی که همین امروز سُریدهاند داخل این دنیای به قول هدایت پر از فقر و مسکنت!
آنوقت آدمهای دیگری میآیند که مثل امروز ما خیال میکنند کل هستی بر مدار تصمیمات آنها میگردد. دربارهی ما مینویسند و میخوانند، ما را نقد میکنند، به ما اعتراض میکنند، برای ما تاسف میخورند و بعضی تصمیمات ما را اشتباه، کودکانه و سطحی میپندارند.
و از این واقعیت غافلند که فقط صدوپنجاه سال دیگر لازم است تا به سرنوشت ما دچار شوند.
آن روزها خاکهای ما هم فراموش میشوند و سالبهسال رنگ آب و جارو نمیبینند مگر این که آدمهای مهم و مشهوری بشویم.
سیاستمدار، ورزشکار، دانشمند، روحانی برجسته و شاید نویسنده و شاعر. تا آن موقع هیچ نشانی از ما نیست، همانطور که ما هیچ نشانی از اجداد عهد قجرمان نداریم.
خواه ناخواه، تلخ یا شیرین، دنیا بدون توجه به ما در گردش است.
همینقدر ساده! به سادگی این غزل فاضل:
پر شد آیینه از گل چینی
آه از این جلوههای تزئینی
گفته بودی چگونه میگریم
به همین سادگی که میبینی
سکهی زندگی دو رو دارد
گاه غمگین و گاه غمگینی
شاخههای همیشه بالایی
ریشههای همیشه پایینی
عاقبت میهمان یک نفریم
مرگ با طعم تلخ شیرینی...
آنوقت آدمهای دیگری میآیند که مثل امروز ما خیال میکنند کل هستی بر مدار تصمیمات آنها میگردد. دربارهی ما مینویسند و میخوانند، ما را نقد میکنند، به ما اعتراض میکنند، برای ما تاسف میخورند و بعضی تصمیمات ما را اشتباه، کودکانه و سطحی میپندارند.
و از این واقعیت غافلند که فقط صدوپنجاه سال دیگر لازم است تا به سرنوشت ما دچار شوند.
آن روزها خاکهای ما هم فراموش میشوند و سالبهسال رنگ آب و جارو نمیبینند مگر این که آدمهای مهم و مشهوری بشویم.
سیاستمدار، ورزشکار، دانشمند، روحانی برجسته و شاید نویسنده و شاعر. تا آن موقع هیچ نشانی از ما نیست، همانطور که ما هیچ نشانی از اجداد عهد قجرمان نداریم.
خواه ناخواه، تلخ یا شیرین، دنیا بدون توجه به ما در گردش است.
همینقدر ساده! به سادگی این غزل فاضل:
پر شد آیینه از گل چینی
آه از این جلوههای تزئینی
گفته بودی چگونه میگریم
به همین سادگی که میبینی
سکهی زندگی دو رو دارد
گاه غمگین و گاه غمگینی
شاخههای همیشه بالایی
ریشههای همیشه پایینی
عاقبت میهمان یک نفریم
مرگ با طعم تلخ شیرینی...
- ۲.۸k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط