داشتم از این شهر میرفتم

داشتم از این شهر میرفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد

البته ..
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و ..
تو صدایم کنی

فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی
تا اسیرم کنی ..



#رسول_یونان
دیدگاه ها (۱۸)

عطرت رادر بیگانگی اطراف که بوئیدمفضا را نگه داشتمتا تنها هوا...

•اولین بار که کلمه ی فرض را یاد گرفتم اول ابتدایی بود ،خانم ...

ساعت از دو گذشته بیدارم,منتظر تا مرا بخوابانیچشمهایم هنوز می...

پناهت می دهم.این آغوش به اندازه تمام تنهایی های تو باز است.ب...

🌱🍒این شعرا را برایت به یادگار می گذارم        دلی نوجوان را ...

پارت ۸۵

پارت ۱۶+اوه پس یعنی میتونی سوار شی؟ نمیوفتی ازش کوتوله ؟ -چه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط