تا به دشت دامنت باران ببارم بیشتر

تا به دشتِ دامنت باران ببارم بیشتر
سر به روی شانه هایت می گذارم بیشتر

هیچ کس مانند من از فصل ها لذّت نبرد
در تمام ِ سال خود، ابر بهارم بیشتر

جاری است از چشم هایم سیل بنیان برکنی
تا که ویرانگر نباشم در گذارم بیشتر

عشق یعنی مرگ و مرگم ارمغان زندگی ست
زندگیِ مرگ یعنی در مزارم بیشتر

زیر بار زندگی یک رنگی ام از دست رفت
چهره زرد زعفران، از دل انارم بیشتر

سینه ام آتشفشان دردهای گفتنی ست
گرچه فانوسم به خاموشی دچارم بیشتر


#عاشقانه
دیدگاه ها (۲)

عشاق به درگهت اسیرند بیابدخویی تو بر تو نگیرند بیاهرجور و جف...

اگر نمی توانی مدادی باشی که‌خوشبختی یک نفر را بنویســد...پس ...

.عزیزجون می‌گفت وقتی می‌خواید ازم خدافظی کنید و برگردید تهرا...

‌پرتقال ها رااز هر طرف که می برمخونی اندچرا خدای بزرگکاری بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط