من از تنهائیم شادم

من از تنهائیم شادم
من از بی سایه بودن ها
من از دلواپسی های
همان رویا
که ویران کرده بود
روزی
در و دیوار ِ این
ظلمت سرای ، خاموش دلم را
من از تنهائیم شادم
من از ویرانی
و درماندگی های
خودآگاه
که از برق دوتا چشمان تو
میسوخت ، بیچاره دلم را

من از تنهائیم شادم
در این ویرانه آبادم
منم تنها ترین رویا
که بی سایه است
در دنیا
من از تنهائیم شادم

#شهزاد
دیدگاه ها (۷)

تا نبارد باراناین دل بی سامانقصه غصه دردش نیاید به زبانپس بب...

آسمان صاف و دلم بارانی استپشت پرچین سکوتغُصه ای زندانی است#ش...

واژه تاول زده از داغی ِهجران غمتدر گلو مانده همه بغض پریشانی...

ای دل اگر ابری شویکابوس بی صبری شویاز غصه نالان می شوماز اشک...

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 2)

"رقابت مرگبار در بهشت"هواسنگین بود،جنگل اسرارآمیز باهرقدم ما...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط