جیمین فیک زندگی پارت ۲۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۲۷#


ات: نامجون میشه یه بلیط به بوسان بگیری .

هانا : نه امکان نداره نامجون بلیط نمیگیره

نامجون :دخترم چرا میخوایی بری بوسان

ات: دیگه نمیخوام جیمین رو ببینم میخوام باند و شرکت رو به اونجا انتقال بدمو

نامجون: نه دخترم من همچین کاری نمیکنم

ات : ولی ...

هانا :ات بهتره با جیمین حرف بزنی مطمئنم اون شب ...

ات : هانا لطفا دیگه درمورد اون باهام حرف نزن اگه خودتون بلیط نمیگیرید من خودم میگیرم

چند ساعت بعد

از گوشیم بلیط بوسان رو گرفتم و وسایلم رو جمع کردم . صدای در اومد

نامجون: دخترم اخر کار خودت و کردی

اومد سمتم و بغلم کرد

نامجون: اگه تو بری کی دختر من میشه

ات: نامجون اینجوری نکن قرار نیست که تا ابد برم

نامجون : بهم سر میزنی دیگه

ات: قول میدم

وسایلم رو برداشتم تشکر کردم و رفتم سمت عمارت که وسایلم رو جمع کنم . با عکس خودم و جیمین که رو میز بود مواجه شدم . چرا با ن اینکار رو کردی من عاشقت بود هنوزم هستم .
وسایلم رو جمع کردم و کارهایی که برای جابجایی لازم بود رو انجام دادم . نامجون بهم برای جابجایی باند مافیایی کمک میکرد .
نامجون اود دنبالم تا من رو تا هواپیما شخصیم برسونه .

نامجون: اماده ای

ات : اره بریم

معلوم بود که بای رفتنم ناراحته

نامجون: میخوایی بیشتر فکر کنی درموردش

ات : نه نامجون بطفا درمورد این چیزی نگو من تصمیمم رو گرفتم

نامجون : هرچی شما بگی بانو ...
.
.
.
میدونم خوب نشد اما امید وارم خوشتون بیاد و حمایت کنید.
دیدگاه ها (۶)

جیمین فیک زندگی پارت ۲۸#

جیمین فیک زندگی پارت ۲۹#

جیمین فیک زندگی پارت ۲۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۲۵#

جیمین فیک زندگی پارت ۶۲#

جیمین فیک زندگی پارت ۹۴#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۷#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط