این حجم از دلگیری توی شب بارونی ی قدم زدن میطلبیدک بش

این حجم از دلگیری تویِ شب بارونی، یِ قدم زدن میطلبیدکِ بشه اشکارو تو تاریکی روونه کردُ، با همون حالت بِ تمام دنیا بدُ بیراه گفت،این حجم از بغض یِ آغوش باز میطلبید ک بشِ توش خالی شد، این حجم از پر بودنُ هیچ جانمیشد خالی کرد، هیچ آغوشی باز نبود، هیچ گوشی شنوا نبود، اینجا ب علاوه حرفا بِ علاوه اون ویسا و فیلما کِ گفتم حرفایِ مونده تویِ دل ادم میکشتن، اره همون حرفا..
اینجا اشکایِ جم شده آدم میکشتن، اینجا جایِ خالی مونده"آدم میکشتن،
اینجادلتنگی آدم میکشت..
اینجا نمیشد زنده موندُ یِ دل و زنده نگه داشت، یا دلا از تنگ شدن سنگ میشدن' یا پودر..
mohy,





"گرفتِه دلم گریه میخواهد🌘
دیدگاه ها (۱۰)

ببین یِ شب مث همین شب بود،تو ندیدی یکی تو خودش شکست، وقتی هو...

|#بخونید| در ازدحامِ این جمعیت، بین صدایِ قدم هایِ رهگذران...

جایِ خالیش وسط یِ قلبُ میسوزوندُ، چشماشُ کِ باز کرد، سوزشِ ق...

امروز وقتی،رفیقم خبرِ مرگ بهترینِ زندگیشو داد، من بجاش تهِ د...

پدر ناتنی من...part:³⁶𝗛𝘆𝘂𝗻𝗷𝗶𝗻:یادته جلوی چشم من ب مامانم تجا...

p..86لیژان و دینگ یوشی متوجه خراب شدن هوا شدن باد بدی میوزی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط